
چیدمان ملزومات سفر و جیگر زلیخا
حالا دی ماه 96 است و دلار از مرز 4200 گذشته و به 4400 رسیده که تا شروع سفر با 4800 هم هوا شده، قصد دارد تا 5000 را صعود کند، در این مسیر تصمیمات بانک مرکزی و عدم نظارت کافی و وجود دلالان همانند "ثابت گذاری" در اوج گرفتن دلار یاریگر مفسدانی بود که پس از غیبتی معنا دار مجددا وارد بازار ارز شده بودند و از طرفی دیگر سونامی نقدینگی ناشی از کاهش دستوری نرخ سپرده های بانکی هم مزید برآن شد تا دلار هرگز پایین تز از 4500 نباشد، غافل از اینکه اقتصاد دستوری، کارساز نیست و نمی شود بادکنک نقدینگی را در دستان گرفت بدون آنکه از لای انگشتان بیرون زند و چون خود ما گاهی از شرایط سوء استفاده می کنیم با رفتار و هجوممان بازارهای مالی را با مشکلاتی مواجه می کنیم که با توجه به نیاز مسافران به ارز، هزینه های سفر بالا می رود به نحوی که باید پس انداز یک سال را برای یک سفر کوتاه هزینه کرد، تاثیرات این امر چنان بر سر ورزش کوهنوردی و هیمالیانوردی تاثیرات منفی گذاشته که بسیاری را توان ورود به دنیای صعود های برون مرزی نیست .
به هر حال بعد از ثبت نام اولیه و پرداخت بخشی از مبلغ که قاعدتا در راستای تضمین حضور ما در برنامه و برنامه ریزی بهتر شرکت ضروری بود باید آماده می شدیم و گام ها را یکایک بر میداشتیم، ابتدا واکسن تب زرد را تزریق کنیم که گر چهتاکید شده جهت ارائه "کارت زرد" بخصوص در جزیره زنگبار الزامی است اما در این برنامه کسی از ما چنین چیزی نخواست و صرفا تضمینی بود برای سلامتی خودمان که با مراجعه به تهران و انستیتو پاستور ایران و پرداخت 30 هزار تومان انجام شد که گاها ممکن است برای برخی عوارض موقت همانند تب و لرز و .... داشته باشد، علاوه بر آن مصرف قرص مالاریا هم توصیه شده بود که بسیاری تهیه نکردند اما سه نفری از همدان که در برنامه حضور داشتیم تهیه کردیم که مصرف آن از دو هفته پیش از برنامه آغاز و تا یکماه پس از برنامه به صورت هفته ای یک قرص مصرف گردید که برای ما عوارض نداشت اما برای عده ای از همسفران عوارضی ایجاد نموده بود.(مجموعا 8 قرص8 هزار تومان).
برای هر نفر هم 1000 دلار و یا 500 دلار ارز تو جیبی پیشنهاد شده بود که بسته به رفتار و انتخاب برخی آپشنها در طول سفر میتوان کم و زیاد کرد و البته پیش بینی 100 تا 120 دلار بعنوان TIP یا انعام که برای ما در این سفر حدود 200 دلار بالغ شده و برای برخی حتی به 300 دلار و بالاتر رسید که بسته به کرم شما دارد گرچه انعام دادن اجباری نیست اما یک موضوع اخلاقی است که آدم دلش راضی به ندادن نیست و در جای خود بدان اشاره خواهم نمود.
زمان گذشته و مقدمات سفر آماده است و باید برای مرخصی اقدام نمود، در ابتدای ثبت نام مدیرکل محترم اداره محل خدمت را در جریان امر قرار دادم اما حادثه کل جنون و کشته شدن 8 تن از کوهنوردان مشهد و 1 نفر راهنمای محلی در بهمن آذر ماه که ناشی از یک اشتباه فاحش و غرور نابجا و عدم تطابق توان نفرات حاضر در برنامه بود، ذهن مدیرم را متاثر کرده و به همین لحاظ ابتدا مخالفت می کند که همین امر باعث تاخیر در تصمیم گیری بنده و به تبع آن افزایش هزینه بلیط و عدم بهره مندی از تخفیف 250 دلاری است که خوشبختانه با رایزنی با ایشان و حسن نظرش، موافقت به دست می آید و باید بفکر ملزومات و الزامات و اسپانسر احتمالی بود.
برای اسپانسری و حمایت مالی هم تلاش هایی کردم که بی نتیجه بود اما تجربه جالبی را کسب کردم که فارغ از نوع برنامه و ارتفاع قله بود بخصوص اینکه در این بین عده ای شعارهایی دادند اما عملا پس کشیدند تنها کسی که در این برنامه حمایت و بخشی از تولیدات خود را در اختیار بنده گذاشت شرکت "آپامهر" بود که دوست گرامی آقای علی امزاجردیان زحمت کشیدند و از بعد معنوی و آنچه اشاره شد حمایت کردند.
اداره هم از نظر مرخصی به لطف مکاتبه آقای زارعی ریاست محترم فدراسیون کوهنوردی مساعدت کردند و البته قول مساعدی هم دادند تا کمکی بنمایند که باید آن را به آینده سپرد، هیئت کوهنوردی استان همدان هم از بدو ثبت نام در جریان گذاشته بودم و بهیچ عنوان انتظار مادی نداشتم اما نمیدانم چرا بعد از صعود کلا رویکرد منفی در پیش گرفت به نحوی که ما را از دایره خودی ها به دایره غیر خودی ها گرایش داد که دراین بین وجود برخی " نخودی ها" که نخود هر آشی هستند بی تاثیر نبود که در زمان خود بدان افراد اشاره خواهم داشت که چگونه با تاخیرزمانی و به رغم میل عمومی در قالب برخی روابط دوستانه وارد محفل خانوادگی خانواده هیئت شدند که اگر از اول وارد می شدند بسیاری حاضر به پذیرش مسئولیت کمیته ها نمی شدند(شخصا اعتقاد دارم کوهنوردان اهل یک خانواده گسترده اند اما نامحرمانی هم در این بین وارد می شوند).
نکته: (از مدت ها قبل و به محض ثبت نام به لحاظ ارتباط دوستانه حضور در برنامه را به اطلاع آقای زارعی رساندم که ایشان آرزوی موفقیت کردند و هیئت کوهنوردی را هم در جریان گذاشتم که چنین برنامه ای دارم که با توجه به تاریخ اعزام، خواهان مکاتبه جهت مرخصی اداره شدم که پس از مکاتبه هیئت با اداره تربیت بدنی به آنجا مراجعه و نهایت با ارجاع نامه به حراست اداره کل که خواهان مجوز صعود برون مرزی بود و من اقدام نکرده بودم موضوع کان لم یکن تلقی شد )
بخش از لوازم که کمبود داشتم را از بازار تهیه کردم و از یک هفته پیش لوازمم را چیدم تا اگر کمبود دیگری هست برطرف نمایم که خوشبختانه مشکل خاصی نبود(بستن پیش از موعد کوله و کیسه بار ذهنم را آزاد می کند) الا زمان و بارش برف سنگین که تمامی پروازها را کنسل و ملت را در فرودگاه امام که بیشتر به ترمینال خزانه شباهت پیدا کرده بود تلنبار کرده بود و قیمت تاکسی از تهران به فرودگاه را به یک میلیون افزایش داده بود که البته انتشار این خبر جهت دار بود و احتمالا استثنا... گرچه همانطور که اشاره شد گاهی برخی از ماها بدجور سواستفاده چی هستیم به نحوی که اگر مطلع شویم مثلا دشمن میخواهد به ما حمله کرده و ضربه بزند ضربت اول راخودمان با هجوم به بازار و ایجاد شایعه به خود زده و یک سور به دشمن داده ایم.
بخش اول / صعود
11 بهمن 96 است و آماده حرکت هستیم و قرار است تا 23 بهمن در برنامه باشیم، ساعت 13 همدان را به اتفاق دوستانمان آقایان ریعان و افشار با یک تاکسی خطی به قصد تهران ترک می کنیم وضعیت راهها عادی است و نگرانی ما بی مورد بود گرچه روز قبل حرکت، بارش برف خوبی داشتیم و این موضوع محافظه کاری ما را افزایش داده بود تا زودتر حرکت کنیم و از ترس جا ماندن از پرواز بجای ساعت 12 شب که باید در فرودگاه باشیم ساعت 5 غروب در فرودگاه هستیم، حوصله مان سر نمی رود چون ترجیح دادیم بجای نشستن در خانه و نگران جاده بودن در فرودگاه باشیم و با خیال آسوده استراحت کنیم و پای درد دل خانمی بنشینیم که بخاط سگ کوچولیش به پرواز راه داده نشده و دلخور است ... در فرودگاه می چرخیم تا ساعت 12 شب که همنوردان و همسفران یکایک پیدایشان شود، اولین همنوردمان خانم فریبا شیبانی از اصفهان است که به ما ملحق می شود و ساعتی بعد آقای اشرف از کردستان و امیر دیدنده از عسلویه ! و برسام از ارومیه نیز اضافه شده و حمید هاشمی که اصالتا کرمانی و از تهران است و کاظم فریدیان که اصالتا همدانی ساکن تهران است هم به ما ملحق می شوند، خانمها نازیلا ابراهیم و آنا ارصلانی از تهران و عادل خان از دزفول و مهرانه از کانادا و علی حیدر ملکیان از تهران و خانم گلگون از ترکیه هم در سالن دیگر منتظر ما هستند و آقای سعید استاد موحد و خانم الهه صالحی زوج کوهنورد مشهدی و یزدی هم در دوحه قطربه ما ملحق خواهند شد
نگرانی ما از پرواز و کنسلی آن بی مورد است چون تابلو اطلاع رسانی فرودگاه ، نشانگر نظم در برخی پروازهاست که قطر ایرویز Qatar Airways اطمینان ما را بیشتر کرده، مقدمات ورود به گیت ها و کنترل و ... انجام می شود و بارهایم که بیش از 34 کیلو می شود را با رعایت سقف 30 کیلو تحویلی انجام و کوله کوچک را بداخل هواپیما میبرم، رفقا هم یکایک در صندلی های خود می نشینند ، صندلی های انتهای هواپیما خالیست که بلافاصله جابجامی شوم و در کنار پنجره نشسته تا بتوانم از طلوع عکس بگیرم، ساعت 4:45 هواپیما پرواز می کند و حدود 2 ساعت بعد و همزمان با طلوع خورشید در فرودگاه دوحه بر زمین می نشیند و من بیدار مانده و بعد از صرف صبحانه داخل هواپیما تلالو انوار طلایی خورشید بر فراز خلیج فارس را به تماشا نشسته ام که همیشه دوست داشتم روزی طلوع و غروب را از فرار ارتفاع 10 کیلومتری که همان دم در آن قرار داشتم ببینم و طعمش را حس کنم که چنین شد و لحظه تابش نور از پنجر ها و رقص آن در داخل هواپیما همزمان با تغییر و چرخش هواپیما زیبا بود، همچنین دیدن دکل ها و اسکله های نفتی در دریا که جالب می نمود.
وارد فرودگاه دوحه شدیم، در آنجا دو همسفر دیگر به ما ملحق شده و پس از گشتی کوتاه در فرودگاه که اصلا فرودگاه امام (ره) قابل قیاس با آن نیست مجددا راهی شدیم، قرار بر این بود که در شهر کلیمانجارو فرود بیاییم(نزدیک موشی) که بهترین گزینه است زیرا اگر در دودوما پایتخت جدید تانزانیا یا دارالسلام، پایتخت قدیم در شرق تانزانیا فرود می آمدیم کلی مسیر و وقت صرف می شد تا به شهر موشی برسیم .
در خصوص فرودگاه امام که بایدجایگاه یک فرودگاه بین المللی را داشته باشد متاسفانه چنین نیست،وجود فضا و ساختاری نازیبا با ستونهای سیمانی و سرویس های بهداشتی نا مناسب در سالن عمومی و به تبع آن با کمی تغییر جزئی در سالن های پرواز و فروشگاهها و ماموران و کنترلرهای آن در مقایسه با همین فاکتورها در سایر فرودگاهها نشان از یک بی سلیقگی دارد که به طور مثال میتوان به همان ستون های مدور سیمانی اشاره کرد که در فرودگاه دوحه با زیبائی تمام تزئین شده و دور تا دور آن را با پوشش استیل به نحو احسن پوشش داده اند، توالت ها و آبخوری های شیک و ماموران کنترل و همچنین فروشگاه های لوکس و ریل ها و سرویس تخلیه باروو مانیتورهای چند ده متری ... نشان از یک فرودگاه بین المللی دارد که امیدواریم بدان برسیم .
حدود ساعت 9 به زمان محلی، سوار هواپیما شده و حالا 4.5 ساعت از پرواز گذشته و از فراز آسمان خلیج فارس و اقیانوس هند و صحرای شاخ آفریقا گذشته و وارد منطقه سبز قاره سیاه شدیم (هواپیما به دلیل تحریم قطر توسط عربستان ابتدا به سمت ایران و سپس به سمت امارات و عمان وآفریقا حرکت کرد) مسیر زیر پا گاهی خشک و گاهی با پوشش ابرها، بر زیبائی آن افزوده شده، در داخل هواپیمائی قطر که از خطوط هوایی برتر است پذیرائی می شویم، پذیرائی آنهم در نوع خود می چسبد، دختری که بی شباهت به چینی ها نیست و مقیم استرالیاست در کنارم نشسته و مشغول موبایل بازی است و راه مرا برای بیرون رفتن از ردیف صندلی سه تایی که صندلی وسطش خالیست سد کرده و حسابی آزار دهنده است، به هر حال نشستن در انتهای هواپیما هم مزیتی دارد که می فهمی چه کسانی مشکل گوارشی دارند !!! گاهی چرت می زنم و گاهی هوشیارم تا اینکه هواپیما ارتفاع کم می کند و در فرودگاه شهر کلیمانجارو فرود می آید ... هوای بهاری و مناظر زیبایی را به تماشا نشسته ایم، صدور ویزا را به راحتی همراه با انگشت نگاری از تمام انگشتان در فرودگاه خلوت آنجا، پشت سر گذاشته و به مرحله تبدیل واحد پول دلار به شلینگ واحد پول ملی تانزانیا می رسیم که هر دلار معادل 2150 شلینگ است و البته در فرودگاهها نرخ ها کمی متفاوت از شهراست.
شیطنتی کرده و از پلیس زن و ماموران مستقر در فرودگاه با گوشی عکس می گیرم ولحظاتی بعد از حرکت پلیس به سمت خودم متوجه می شوم که خیلی تیز بوده و متوجه شده اند که در این فاصله به بهانه ارسال پیامک عکس را حذف و وارد صفحه پیامک می شوم، مامور از من میخواهد آخرین عکسم را نشانش دهم که چنین می کنم، دست از پا درازتر بر میگردد و ...
سوار مینی باس مستقر و منتظر در محل شده و به سمت شهر موشی و هتل سه ستاره محل اقامت حرکت می کنیم، همه چیز برایمان تازگی دارد از مردمان کنار جاده تا آب و هوا و خیابان های خشک و میادینی که برعکس ایران باید آن را دور زد، فرمان ماشین های تانزانیا در سمت راست است و این موضوع درذهن ما ایجاد پارادوکس می کند بخصوص اگر بخواهیم از خیابان رد شویم باید حسابی مراقب باشیم، رانددگی با احتیاط است و ندرتا سرعت می گیرند و همه جوره ماشین و دوچرخه های ساده بی دنده و موتور با ترک نشین های خانم که یکطرفه در ترک نشسته اند دیده می شود و از جدول گذاری و پیاده روی های شیک و عابر رو خبری نیست و میادین شهر بعضا به صورت طبیعی سر سبزند و کوتاه کردن چمن ها در برخی جاها دستی با داسهای دسته بلند اعجاب برانگیز است، دکه های زیادی در مسیر هستند و فراوانترین میوه موز و انبه و آناناس است و واحد پول پرداختی در آنجا به شلینگ است که در جاهای دیگر گاهی به دلار هم دیده می شود.
وارد هتل شده و بر اساس لیست تنظیمی از قبل وارد اتاقها می شویم، من و برسام که از ارومیه است و تازگی چین بوده هم اتاقی هستیم، دوش گرفته و به منظور آشنایی با محیط بیرون رفته و از قبرستان و محیط عکس می گیرم، قله 5895 متری کلیمانجارو از دور خود نمائی می کند که بسیار زیبا و با توده های برف ما را دعوت به صعود می کند که متاسفانه بعد از صعود به واسطه غبار دیگر دور نمای قله را ندیدیم.
دغدغه همیشه در ذهنم شکل می گیرد و از خدا می خواهم که یاری ام دهد تا برنامه را در سلامت کامل صعود کنم و البته این دغدغه کلی بسیاری از کوهنوردان است که به رغم تمام آمادگی ها ممکن است همیشه در صعود قله موفق نباشند.
در داخل حیات هتل، گردشگران فراوانی هستند که به تازگی از برنامه برگشته و آماده شام می شوند، شام شب اول طبق قرارداد و اعلام شرکت اسپیلت بر عهده خودمان است که چیزی در حدود 10 دلار هزینه دارد، آب معدنی کمی برای ما گران است و هر بطری 1.5 دلار و بعبارتی 7 هزارتومان هزینه دارد، بعد از دوش گرفتن به امید فردا که روز دوم سفراست در رختخواب هایی که با تور محصور است و ما را از نیش حشرات دورمی کند به خواب می رویم.
پایان بخش اول ...

کیسه و بار و کوله یکروزه (وسایل بصورت فله در داخل کیسه بار است و کوله بزرگ نبردم
ورود به فرودگاه امام ( ره)
نرخ تاکسی
تاخیر و پرواز
پرداخت عوارض خروج
نفرات یکایک وارد شدند
همسفرما آقای متکی وزیر امور خارجه دولت محمود خان و برکناری اش در سنگال
سلف سرویس در شهر موشی
فرودگاه کلیمانجارو و هواپیمائی قطر
مهمانداران
همسفران
همسفران، کاظم خان، اشرف خان و بنده
فرودگاه دوحه
پرواز
شرکت ...
توریست ها
یکی از میادین شهر موشی
طلوع خورشید بر فراز خلیج فارس
رستوران هتل ما در موشی
change
بفرمایید شام
روز اول و آماده برای حرکت به دروازه ماندارا
حرکت با مینی باس به هتل و شهر موشی
صدور ویزا در شهر موشی
روزگارتان روشن
برچسبها: کلیمانجارو, آفریقا, از الوند تا کلیمانجارو, علی بیات