اخبار و تصاویری از کوهستان . طبیعت و مطالب آموزشی و مفید



چندی است که اتفاقاتی در حوزه کوهنوردی می افتد که از جمله آن‌می توان به حوادث و مرگ و‌میرهایی اشاره کرد که فدراسیون‌کوهنوردی را برآن داشته  تا با تاکید بر آموزش و الزامات و سخت گیری های تاسیس باشگاه در راستای بی خطر کردن کوهنوردی گام بردارد اما در این بین فدراسیون/هییت ورزش های همگانی (ظاهرا چنین فعالیتی جدیدا تعریف شده)که همواره مورد اقبال عام !!!هستند نیز در صدد راه اندازی رشته و فعالیتی بنام «کوه روی»است که همان‌کوهپیمایی است، این اقدام ممکن است فارغ از مطالعه و یا چارچوب هایی باشد که در آینده ممکن است با دادن‌تلفات‌و جان عده ای  مورد مداقه قرار گرفته و اصلاح گردد، اما از باب «آزموده را ازمودن خطاست »معروض میگردد کلیه فعالیت های این چنینی باید تحت آموزش و متولی واحد باشند تا اثرگذاری بیشتری داشته باشند...متاسفانه هنوز ما درگیر القاب و عناوینی هستیم که خودمان را در جایگاه نخست فعالیت نشان دهیم‌و در این بین از اصول غافل شدیم،کوهنوردی تعاریف خاصی دارد و کوه روی و‌کوه پیمایی هم همچنین... که عمده تمایز در آموزش های علمی و‌کلاسی است‌که تجربه مکمل آنست‌و‌هیچ یک به تنهایی  کافی نیست گر چه لازم و‌ملزوم یکدیگرند...
شاید بتوان‌در پایان امید به نگاه منطقی و به دور از هر گونه عامه نگری را آرزوی سلامت ورزشکاران قلمداد کرد که گاهی صرفا تفریح را تنها عامل حضور در کوهستان‌می دانند در حالی که کوهستان و کوهنوردی تفریح نیست و اگر چنین‌نگرشی باشد تهدید است،لذا لازم است بازنگری صورت گیرد تا این‌موضوع بین متولیان ورزش به نحوکارشناسی حل گرددچرا که سطوح کار مشخص نیست ، به طور مثال اگر حضور در برنامه صعود آرارات ترکیه کوه روی است پس کوهنوردی چیست و اگر چنین پندار غلطی باشد که کفِ «کوه روی» صعود قلل بالای۵۰۰۰ هست باید منتظر حوادثی بود‌که با این پیش فرض، دور از انتظار نیست،  و البته منظور برای عامه علاقمندان است و‌نه تیم صعود کننده آرارات...
به هر حال هجوم به کوهستان به دلایلی در حال فزون است که یکی از انها شاید وجود «آزادی های یواشکی»باشد که در سطح شهر چنین نیست از کشیدن دود تا ارتباطاتات دوستانه و تورهای شادِشاد ...
امید است در این خصوص به قهقرا نرویم و خطای بی تجربگی را با جان علاقمندان‌و ارزوی مادران‌و‌پدران مدفون‌نکنیم .


با احترام🌸
علی بیات
وبلاگ دیار الوند
۲۹خرداد۹۶

نوشتهشده توسط علی بیات در ساعت 12:8 | لینک  | 

به رغم تمام تلاش هایی که در راستای نجات و درمان مصدوم حادثه کلاغ لانه صورت گرفت متاسفانه ایشان فوت کردند ، ضمن تسلیت به همنوردان و دوستان و خانواده ایشان، باید گفت مسیر انتهایی قله کلاغ لانه از صخره های ریزشی تشکیل شده که به طور قطع باید با یک راهنما برای اولین بار و جهت آشنائی هر چه بیشتر صعود شود تا شاهد حوادث اینگونه نباشیم .

مرحوم جوان ناکام فرید علیزاده 30 ساله و از اهالی رشت (کوچصفهان) بودند که برای صعود به کلاغ لانه در 5 خرداد عازم شدند و در این صعود جان خود را بعد از حادثه و 10 روز در کما بودن از دست دادند.

جا دارد از تمام همنوردان و امدادگران و کادر پرواز و تیم پزشکی که در این خصوص تمام مساعی را بخرج دادند کمال تقدیر و تشکر به عمل آید.


برچسب‌ها: فرید علیزاده
نوشتهشده توسط علی بیات در ساعت 12:14 | لینک  | 

روز جمعه 5 خرداد 96 نزدیک قله صدای هلیکوپتر را شنیدم، نوید بخش حادثه ای بود، یا جاده ای بود یا کوهستان، تصورم قلل کرمانشاه یا دائم و قزل بود، هلیکوپتر دوری زد و از منطقه یخچال دوباره بر منطقه کلاغ وارد شد و در حالی که بهشت آب بودم احساس کردم بر فراز یال کلاغ و در ارتفاع پایین ثابت ایستاده است ، غافل از آنکه عده ای کوهنورد در محل یال  بدون آگاهی از عواقب این توقف، خلبان را به اشتباه انداخته که گویا محل وقوع حادثه در انجاست ...

در سویی دیگر جوانی حدودا سی ساله، گیلانی مقیم تهران بنام فرید علیزاده که از اراک راهی همدان شده به صورت انفرادی قصد میکند قله کلاغ را صعود نماید، قله ای که تیم هیمالیا نوردی همدان در پایین دست آن مشغول کارهای فنی و در ابتدای فعالیت مشغول بودند...

هلیکوپتر به پرواز در می آید و من از قله الوند به سمت کلاغ سرعت میگیرم تا جویای اخبار باشم و شاید کمکی هم از من برآید، از نفرات مسیر احوال میپرسم و میگویند فردی دچار حادثه شده و ...

بچه های هیمالیا نوردی مشغول فعالیتند که بناگاه صدایی را شنیده وشیئی را می بینند که با سرعت بالا از کنارشان رد میشوند، به تصور سنگ، پناه می گیرند و تصورات آن با دیدن خون و زخم تن مصدوم طور دیگری می شود، بلافاصله به امداد رسانی مشغول می شوند و مصدوم را که حالا دچار خونریزی در ناحیه سر و صورت و ترکیبی از شکستگی ها شده امداد می دهند و در این فاصله درخواست هلیکوپتر میکنند که به پرواز در می آید  که به شرح فوق کمی سرگردانش می کنند...

مصدوم دچار خونریزی داخلی و بخصوص از ناحیه ریه است و حالا دیگر امدادگران هلال احر هم بر بالای سر او رسیده اند و ...

حالا هلیکوپتر بعد از گشتی دیگر در دومین تلاشش در کنار پناهگاه نشسته و عده ای از آن پیاده و بلافاصله محل را ترک میکند، به کلاغ نزدیک شده ام و صدای دعوت از نیروهای تازه نفس را میشنوم که بلافاصله کوله را کنار گذاشته و در حالی که مصدوم به پناهگاه حمل میشود به همنوردان می پیوندم که واقعا تلاش ارزنده و سختی را برای حمل مصدوم از داخل دره منتهی به قیف کلاغ انجام داده اند که دست مریزاد دارد...

حالا مصدوم در پناهگاه است و سِرم یه او وصل کرده اند و دهانش را لوله گذاشته اند تا تنفسش به مشکل بر نخورد ... در بین جمعیت پزشکی وارد شده و او نیز مشغول امداد است و ضعف های تجهیزاتی امداد رسانی خود نمایی می کند که البته باید گفت : اینجا ایران است و نمی شود سیاه و سفید دید و همین اندک تجهیزات هم مایه دلگرمی است و البته پیشگیری برای اجتناب از حادثه بهترین راه حل برای هرگونه گرفتار نشدن در دام بلاست...

تماسها برای پرواز هلیکوپتر فعلا بی نتیجه است و ظاهرا به واسطه پروازهای پایگاه نوژه همدان اجازه پرواز هلیکوپتر با تاخیر صادر میشود و خلبان با مهارت خاص خود در کنار پناهگاه می نشیند و دوربین ها مشغول فیلمبرداری اند و همنوردان و امدادگران مشغول حمل مصدوم به داخل هلیکوپتر...

یاد حادثه ای افتادم که بال هلیکوپتر سر رئییس امداد و نجات شهری را از تنش جدا کرد...و نباید به هلیکوپتر نزدیک شد ...

هلیکوپتر به پرواز در می آید و در کنار دوستان لقمه ای خورده و  از مسیر دره دوزخ و با نگاه به داخل دره به نیت یافتن کوله پشتی راهی امامزاده کوه و بعد بیمارستان بعثت می شوم ...(برنامه امروز بازگشت از دوزخ دره بود)

حالا بالای سر مصدومی هستم که حدود 4 ساعت است که در اورژانس تحت مراقبت های ویژه است... خونریزی ریه و سر (احتمالا مغزی) مشهود است و انواع شکستگی دیده می شود gcs مصدوم بین 3 تا 4 است و امیدها را به خدا بسته اند... چندین عکس رادیولوژی نشان از عمق شکستگی و آسیب دارد که مهمترینش کتف و دست و زانوست ...

تا ساعت یازده شب خبری از اقوام نیافتم گرچه اخباری مبنی بر شمالی بودن منتشر شده است ...

حالا سه روزی از حادثه گذشته و اقوامش آمده اند و بیمار در کما به سر می برد و فقط باید دعا کرد و درس گرفت از چنین حوادثی که به اختصار باید گفت :

- بی دلیل و بی جا برای هلیکوپتر امداد دست تکان ندهیم تا جان مصدوم که دچار خوپنریزی است بیشتر در خطر قرار نگیرد ...

- از صعود های انفرادی به طور عام و صعود انفرادی در مسیرهای پرخطر به طور خاص اجتناب کنید (گر چه خودم هم باید مراعت کنم )

- در صعودهای انفرادی مشخصات خود را روی کارتی نوشته و با چسب پنج سانتی عایق کرده تا به وقت حادثه کمک حال شما باشد

(نام، نام خانوادگی، شماره ملی، تلفن ضروری مربط به دوست یا اقوام، بیماری خاص، گروه خونی و آدرس)

و قس علی هذا ...


برچسب‌ها: حادثه کلاغ لانه همدان
نوشتهشده توسط علی بیات در ساعت 11:50 | لینک  | 

اردیبهشت سال 87 با این تصویر وارد عرصه وبلاگ نویسی شدم...عرصه ای که هر روز بر تفکر و قلم و قدم ما افزورد و دهها و صدها دوست پنهان و پیدا یافتیم و در سایه آنان احساس رشد و نمو یافتیم و همواره دغدغه ما ایجاد پست های جدید به نیت حفظ ارزش زمان برای خوانندگان و بینندگان بوده و هست.

به نیت احترام به سلیقه شما دوربین کشیدیم و نقدهایتان را آینه خود قرار دادیم تا راه بر ما روشن باشد...

سالها و روزها در کنارتان بودیم و در کنارمان بودید، هوو هایی چون تلگرام هم نتوانستند آنگونه که باید ما را به تعطیلی کشند، آنچنانکه که خیلی ها را به حاشیه برد اما دنیای موقت تلگرام کجا و وبلاگ کجا، روزنامه کجا و کتاب کجا...

سطر سطر نوشته هایمان را با صرف عمر و سوی چشم نوشتیم و خطاهایمان را با شما به اشتراک گذاشتیم تا از استتار درآئیم و ضعف هایمان را بشناسیم و بزرگتر شویم به واسطه معاشرت با بزرگان ...

امید که همواره تندرست و شادکام باشید و شادکاممان نمائید ...

ما هستیم حتی برای یک بازدید ...

 

ارادتمند شما : علی بیات

نوشتهشده توسط علی بیات در ساعت 11:10 | لینک  | 


لاک پشت در سر سودای "پرواز" داشت
اما هر سودایی، بدون هزینه نیست
منت مرغابی، هیچ بود به پای "سکوت"
اسباب سفر تکه چوبی خشکیده بود
از درختی که از سالها پیش ساکت بود
دو سر چوب بر منقار مرغکان بالا رفت
و او  بینابین مرغکان، حیران بود و سرگردان
تا چشم کار می کرد زیبایی بود و بس
لاک پشت چقدر دلش بود "فریاد"بزند از سر شوق
تحسین کند، شکر گوید و شعر بسراید و مستی کند
اما یادش امد که شرطش"سکوت" است
او هزینه سنگینی را به پای "پرواز" داده بود
او دیگر "آزادی گفتن" نداشت
هر اظهار نظری برایش حکم مرگ داشت
 که اگر دهان باز کند جانش را از دست خواهد داد.
او تصمیم خود را گرفته بود...
او آزادی اش را دوست داشت
و حتی جانش را، بیش از آن
او دیگر "پرواز" را نمی خواست
تصمیم سختی گرفته بود...
او ...
نمی خواست که آزادی اش گرفته شود
پس آخرین نگاهش را به اطراف انداخت و فریاد زد:


"آزادی

علی بیات، غروب شنبه 8 فروردین95

نوشتهشده توسط علی بیات در ساعت 8:36 | لینک  |