اخبار و تصاویری از کوهستان . طبیعت و مطالب آموزشی و مفید

سالها پیش بود که این مسیر را دوستان رفتند و ار قافله غافل شدیم تا اینکه در تعطیلات خرداد 1400 در قالب گروه طبیعت گردی ماژان بعنوان راهنمای تور افتخار حضور یافتم ...

 

روز اول:

تعداد نفرات 86 نفر بود و قطعا مدیریت این گروه توان خاصی میطلبید و البته همکاری و همراهی همنوردان ... شبانه از میدان شیر سنگی حرکت کردیم و با وجود محدودیت سفر برای وسایل شخصی برای اتوبوس مانعی ایجاد نکردند و ادامه مسیر دادیم .... از سمت بزرگراه قزوین- رشت حرکت کردیم و حدود یکساعتی هم از کنار سد منجیل به سمت آب بر زمان صرف شد و در ابتدای ورودی شهر با چند نیسان از ارتفاع حدود 750 متری با یکساعت پیمایش جاده نچندان بد و خوردن گردو خاک در هوایی خنک به ارتفاع 2400 رسیدیم و پیاده شده و بعد از صرف صبحانه با انسجام تیمی پس از گذر از سنگ بزرگ که در هوای مه آلود نشان خوبی برای مسیر است به سمت ییلاق دیز آب حرکت کردیم.

امسال خشکسالی بود و ییلاق آنگونه که باید نبود، بدیهی است که هر جا ییلاقی باشد دور یا نزدیک آبی هم خواهد بود... بعد از دیزاب به ییلاق گرداب رسیده و پس از لحظاتی رخ شمالی البرز غربی با چهره ای پوشیده از ابر در ارتفاع 1400 متری چشم ها را نوازش می داد و سیرایی نداشت.

مطابق معمول مشغول عکاسی شدم و بعد از لحظاتی با جمع کردن تیم از شیبی تند،  با رعایت احتیاط راهی پایین دست و ییلاقات شدیم .

شیب واقعا تند بود و بر اساس ترک جی پی اس درمسیر بودیم اما ظاهرا از مسیر کم شیب تری هم راه داشت که باید در دفعات بعد آن را آزمود ...

دقیقا در خط اراس باید به سمت چپ متمایل شد و در نقطه ای که آغاز پاکوب هست به سمت راست طی طریق کرد که ما اینکار را نکردیم ...

هوا گرم بود و آفتاب سوزان ...

برای برخی حضور درانسحام تیمی سخت بود و این امر وظیفه ما را که اولویتمان سلامت تیم بود سخت می نمود ... عده ای کوله های خیلی سنگین بسته بودند که می شد با حذف برخی وسایل غیر ضرور و نگاه حرفه ای ترآن را سبک بست ...قادتا چیزی نباید از کوله آویزان باشد چرا که هم تعادل را به هم میزند هم امکان سقوط به تهدره در اماکن پر شیب محتمل است.

در پایین دست شیب، تند کلبه ای سنگی بود که شلنگ آب هم بود و حسابی دل ما به رغم گرم بودن آب شلنگ که از کیلومترها دور تر می آمد خنک کرد گفتند این شلنگ و این انتقال هم لطف محمود احمدی نژاد بوده است.

عده ای که زودتر از ما رسیده بودند کمی حوصله شان سر رفته بود و آفتاب گرم اذیتشان کرده بود اما خب، خاصیت کار تیمی همین است...عده ای تند و عده ای میانه ... پس از استراحتی کوتاه به سمت ییلاقی بودیم که آب و محل مناسبی در یال سر سبز داشته باشد 

دو طرف یال شیب تندی داشت و مملو از فضولات گاوهایی بود که صدایشان از داخل دره های اطراف شنیده میشد ....آرام آرام واردمه شدیم ...پیرمردی با اسب و گاوهایش اجازه اتراق نداد و کمی پایین تر رفتیم و نهایتا در محل مناسب که پراز فضولات بود به زحمت جایی پیدا کردیم که در پایین دست آن هم محل مناسبتری برای دیگر دوستان دیده می شد.

خوشبختانه آب فراهم بود و چوب هم موجود بود و یک کلبه دار باصفایی هم بنام آقای میرزایی (بازنشسته جهاد) هم بود که با گشاده رویی از ما استقبال کرد و هیزم و آتش در اختیار گذاشت 

شب اول را در میان رطوبت دلنواز به صبح رساندیم و امروز تقریبا روز سنگینی بود ... 

روز دوم :

ساعت 6 بیدار شدم و مشغول گشت زنی شدم

مه آرام آرام وارد دره می شد و برخلاف دیروز که پایین رفت امروز به سمت بالا کشیده میشد ... کم کمک ساعت به ده نزدیک میشد ... زباله ها را جمع کردم و به دوستان هم توصیه چنین کاری را داشتم که خدا را شکر همگی خوب بودند اما بهتر هم میشد...

سوزاندن زباله آن را محو نمیکند و باید تعه مانده آن را برگرداند و البته تفکیک زباله تر و خشک هم مهم است میشود پوست میوه و ... را مدفون و بطری ها را فشرده و بازگرداند.

بعد از بستن کوله مجددا راهی کمپ پایین تر شدیم خوشبختانه امروز مسیر سایه و از میان جنگل حنکو کوتاهتر بود و بعد از حدود سه ساعت در محل جدید که آب و چند خانه ییلاقی داشت اتراق کردیم و تا غروب مشغول امور شدیم ...

هیزم فراوان بود و باید در آتش هم به رغم فراوانی هیزم صرفه جویی کنیم تا برای دیگران هم بماند ...

تیمی اراکی هم در برنامه با ما مشترک بود که پیش از ما مستقر شده بودند و بعد از ناهار برگشتند ....

روز سوم: 

ساعت 9.5 بعد از صرف صبحانه و جمع آوری زباله ها که عده ای آن را سوزاندند به سمت ماسوله حرکت کردیم مسیر گاهی پر شیب و فراز و نشیب داشت و یواش یواش موج خستگی را می شد در گام برداری ها مشاهد کرد ... نهایتا حدود ساعت 3 به گیلونده رود رسیدیم و ناهاری خوردیم گرچه تنی هم به آب زدم و سپس با نیم ساعت پیاده روی به انتهای جاده ای خاکی رسیدم که از 8 کیلو متری ماسوله و 23 کیلو متری فومن منشعب میشد 

اتوبوس منتظر ما بود و پس از استراحتی کوتاه به سمت همدان حرکت کردیم و 3 صبح به مقصد رسیدیم .

سالها بود که گزارشی هر چند موجز ننوشته بودم و با آمدن کرونا اوضاع بدتر هم شده بود

لازم می دانم از آقایان داود بهشتی و هادی پرچمی ( طبیعت گردی ماژان)بایت زحمات تور تشکر کنم همچنین آقای مشفق همنورد گرامی در یاریگر تیم بودندو همه همراهان و همنوردان خانم و آقا که واقعا همت به خرح دادند(این برنامه به لحاظ سختی سه از پنج بود و هزینه تور با امکانات میان وعده و نیسان در ابتدا و انتهای مسیر 390 هزار برای هر نفر بود و قطعا امکانات خاص خود از جمله کوله 60 مثبت 10، کیسه خواب بهاره خوب و کم حجم و کم وزن، چادر دو پوش و تکپوش، کفش مناسب، پانچو و البسه مناشب و باتوم را میطلبد)

 

با احترام علی بیات

راهنمای تخصصی کوهستان

راهنمای گردشگریو طبیعت گردی

مربی و مدرس کوهنوردی

آب بر و ماسوله کجا هستند؟

آب بر، شهری از توابع زنجان اما دارای دسترسی مناسب از رودبار و منجیل است که ییلاقات ان در مرز گیلان معروف است و بسیاری از مسیرهای پیمایشی از مبدا آب بر شروع می شود.

ماسوله، زیباترین روستای پلکانی گیلان و ایران با شهرت جهانی است که از طریق یک جاده آسفالت به شهر فومن دسترسی دارد.

بهترین جاهای دیدنی مسیر آب بر به ماسوله کجاست؟

ییلاق دیزاب، ییلاق گرداب، امامزاده های جنگلی بکر در مسیر گرداب به گیلونده رود، آبشار امام دره

درجه سختی پیمایش آب بر به ماسوله چقدر است؟

سخت و مناسب تنها برای افراد با توانایی پیاده روی های طولانی دست کم 17 کیلومتر و آمادگی حمل کوله پشتی سنگین برای کاهش ارتفاع بیش از 2000 متر در مسیرهای ناهموار طبیعت به صورت پاکوب. شیب مسیر در برخی قسمتها زیاد است و در مواقع بارندگی مسیر سختی می باشد.

بیشتر بخوانید درhttps://aminmana.com/tracks/abbar-to-masuleh/

 

 

نوشتهشده توسط علی بیات در ساعت 12:31 | لینک  | 

بخش اول / صعود/ قسمت اول

درود، مدت هاست که در قالب وبلاگ گزارش نویسی نداشتم و  تقریبا منسوخ شده بحساب میاد گرچه لطف و صفای وبلاگ ها در زمان خود منحصر به فرد بود، اما به دلیل ماندگاری آن نسبت به تلگرام و شبکه های مجازی بر آن شدم تا به  خواست خود و احترام دوستان که متقاضی ارائه گزارش بودند (جدای از آنچه در دنیای مجازی/تلگرام ارائه شد) مختصری نوشته و تقدیم نمایم.

مقدمه :

کلیمانجارو و آفریقا، نامی زیبا در منطقه ای ناشناخته برای من،با مردمان سیاه پوست و یک رنگ و البته سختکوش و فقیر... همین خصیصه ها کافی بود تا مرا به خود بخواند که باید عزمم را جزم کنم و رنج سفر را به جان بخرم... شرط اول در این سفر مثل همه برنامه ها صحت جسم و عقل است که اولی را نسبی داشتم اما دومی را باید به قضاوت نشست، هزینه برنامه و تامین آن شرط دومی بود که صحت عقل را برای حضور و اجرای یک برنامه گرانقیمت برای کارمند جماعت به خطر می انداخت(شکلک) اما مگر می شود همواره عاقل بود و دیوانگی نکرد که هر آنچه در ذهن ما از خاطرات خوش برجای مانده ناشی از همین دیوانگی است  که از عقل و هوش به جایی نرسیدیم.

پس از کشمکش های فراوان بالاخره تصمیم به ثبت نام گرفتم که با توجه به تخفیف 200 دلاری باید از مجموع 2990 دلار 2790 دلار در قالب چند قسط و در مدت 40 روزه ای که به حرکت تیم مانده به حساب شرکت "اسپیلت البرز" واریز می کردم گرچه از لطف آقای عقدائی هم بی نصیب نبودم (از سالها پیش در دنیای مجازی ایشان را می شناختم اما افتخاردیدارحضوری حاصل نگردیده بود که ایضا همین موضوع در موردآقای کاظم فریدیان که به نوعی از فعالان دنیای کوهنوردی در زمان خویش بودند نیز مصداق داشت)

هزینه اولیه بلیط هواپیما که بیش از 4.5 میلیون تومان بودپرداخت شد، چون کمی دیر تصمیم گرفتم 50 دلار از تخفیف اولیه و مقداری هم بابت اضافه بلیط متضرر شدم، از سوئی بازار دلار در نوسانات شدید بود آنگونه که خیابان های تهران و اقصی نقاط کشور به واسطه اعتراضات عمومی که در نوع خود با توجه به اینکه شهر های کوچک نیز بدان پیوسته بودن منحصر به فرد بود، مشخص بود که دراین بین که مردان سیاست در تصمیم گیری  و  و مردان اقتصادی درکنترل قیمت دلار، شناور بودند بنده نیز از این سونامی به نصیب نماندم و متضرر شدم آنگونه که در طی اعتراضات که اغتشاشاتی نیز در دل آن موج می زد همه متضررشدند چرا که نیاز جامعه ما، اصلاح امور بود و نه گفتارهای خیابانی و خشونت ...و اصولا رفتار عقلائی و عقلانیت از مهمترین انتظاراتی است که متاسفانه کمتر دیده شده، چه از جانب معترضین و چه از جانب برخی دیگر...

گزارش کامل بخش اول را در ادامه مطلب بخوانید

 

گزارش مشروحی نیز در 33 قسمت در کانال تلگرامی خودم بنام "کانال دیار الوند" منتر کردم کهدر صورت تمایل بخوانید و ببینید.

آدرس کانال   Diyare_alvand@


برچسب‌ها: کلیمانجارو, آفریقا, از الوند تا کلیمانجارو, علی بیات
ادامهمطلب
نوشتهشده توسط علی بیات در ساعت 13:11 | لینک  | 


می توان قله ای را هر چند ساده پیمود و به پایان رسانید و تامل نکرد و تا برنامه ای دیگر منتظر ماند ...یا نه...میتوان بعد از هر صعودی اعم از درجه سخت یا سهل، با تعمق در برنامه نقاط و‌نکات لازم و ضروری و قوت و ضعف را شناخت و با یادداشت برداری در صدد رفع آن و‌تبدیل تهدید به فرصت بر آمد.
در یکی از شب های دوره تکمیلی مربیگری آقای «رضا خوشدل »از مدرسان ارجمند مشهدیِ اهل مطالعه و‌دانش، آن دوره مرا به گوشه ای خواند و ضمن توصیه به تقویت توان و دانش فنی جمله ای با این‌مضمون و از باب امیدواری به من‌گفت که« شما میتوانی در عرصه کوهنوردی تاثیر گذار باشی»
لذا ضمن ارادت نسبت به ایشان‌و‌تمامی اساتید‌محترم ، همواره سعی داشته ام بعد از برنامه بازبینی و صعود ذهنی دیگری در مسیرهای مختلف که در برنامه اشنا شده ام داشته باشم تا خدایی ناکرده شاهد کوتاهی و قصور در بیان حقایق جهت پیشگیری از خطر نباشم‌که در این راستا تصاویر مسیر صعود به علم کوه از حصار چال تقدیم میگردد، ضمن اینکه در طی طریق از تنگ گلو ‌تا حصار چال چگونگی حادثه منجر به فوت زنده یاد زمردی (سال ۱۳۹۱)را مرور میکردم که با توجه به برفهای یخ زده مسیر و رودخانه موجود احتیاط می طلبد .
(شرح ماجرا به صورت تصویری میباشد)
در پایان از مرگ یک همنورد در طی برنامه و زخمی شدن دو‌نفر از گروه شقایق در حالی که در مسیر خطرناک قرار داشتند عمیقا ابراز تاسف مینمایم .



ارادتمند
علی بیات
۱مرداد ۹۶

 

با زوم روی تصویر که از قله علم گرفته شده متوجه میزان رفتار غیر عقلایی کوهنوردان‌مسیر پایین خواهید شد که چگونه ریسک میکنند که نتیجه آن مرگ یک نفر در تیر ۹۶بود

 

 

مسیر ایمن در بالای شن اسکی و از گردنه‌مرجیکش به شمت یال منتهی به قله ادامه دارد و مسیر خطرناک در پایین دست آن حتی در روزهای خلوت هم پیشنهاد نمیشود چه رسد به روزهای شلوغ(سقوط سنگ و سقوط به یخچال)

 

 

 

مامی نقاط بلند منتهی به قله علم ریزشی است و‌مطلقا نمیتوان آنرا نادیده گرفت

 

 

 

مسیر ایمن و‌مسیر خطرناک، در تصویر بیانگر میزان ریسک پذیری است و گاهای افراد ناخواسته در انتهای قیفی هستند که نزدیک گردنه مرجیکش است و سنگ مستقیم بر سر کوهنوردان پایین دست است


برچسب‌ها: مسیر حصار چال, نقاط ایمن و خطر, حادثه در حصار چال, علم کوه
نوشتهشده توسط علی بیات در ساعت 9:45 | لینک  | 

 

در بخش نخست گزارش به چگونگی حضور و مراسم افتتاحیه صعود سراسری پرداختیم و حال بخش پایانی ...

بعد از افتتاحیه و صحبت های مقدماتی متولیان و مسئولین امر، آقا اقبال هم مختصری پیرامون مسائل فنی و الزامات ضروری صعودسخن میگوید و رقص محلی هم مکمل تقدیر و تجلیل هایی میشود که عنصر لاینفک این نوع مراسم است همانند حاشیه ها و گلگی هایی که زاده خواهند شد. که انهم سهم ثابت میزبان از چنین حضوری است که آفت کوهنوردی و بالاتر از آن مردمان کشور ماست. بعد از صرف شام به خوابگاهها میخزیم تا 4.5 بیدار شده و 5 راهی شویم.حالاساعت 6.5 است و درون اتوبوس گرم نشسته ایم و جاده خاش را پشت سر میگذرایم، نفرات هم به خواب رفته اند و راهنما در جایی که تفتان دیده می شود به شرح قلل آن میپردازد از قله صُبَح ، نر کوه و ماده کوه که همان تفتان است.پس از طی مسافت جاده روستایی و پر فراز و نشیب که مختص اتوبوس نیست به جاده اصلی دسترسی به تفتان می شویم و در دو راهی با طی 8 کیلومتر به سمت راست به دره گل می رسیم. 


نفرات با کوله های سبک و سنگین پیاده شده و اتوبوس ها به زحمت دور زده و کاروان کوهنوردان در سایه  و از زیر قرآن و دعای نا محسوس خانواده ها عازم میشوند، غافل از اینکه قرآنی که باید از زیرش رد شویم و خود را بدان بسپاریم باید در اتمام برنامه و در بدو ورود به جامعه باشد که پر از رنگ و نیرنگ است والا اون بالا که جز خدا نتوان دید و همه در پناه اوئیم.کلاه بر سر میگذاریم تا آفتاب سیاهمان نکند آنگونه که با پناه بردن به کوهستان کلاه بر سر مشکلات زندگی میگذاریم و دیگران را سیاه می کنیم.جایگاه ما در صف مشخص نیست، اینکه وسطیم یا انتها،چون حرکت کرده اند و خانمها ابتدا حرکت میکنند و با فاصله ای آقایان...گرچه همواره و بصورت ناخواسته بعدها مختلط میشوند و چه حس زیبایی است این اختلاط که بر خلاف تفکر حضرات که اخلاق را زیر میکروسکپ مذهب و رفتار خود سنجش میکنند در آنجا همه یکی اند و اعتماد و اطمینان،چون اعضای یک خانواده اند" خداقوت و امری نیست " پس ورد آشنایی و کسب اطمینان است.


  پاکوب ابتدا مسطح است با شیبی ملایم، مسیر تیم ما مسیر عادی است و از پیمایش دره سکوت بخاطر خطرات جانبی ریزش اجتناب میگردد، و به همین دلیل باید مسیری طولانی تر را با صرف چای آتیشی  در ابتدای راه طی کرد.هوا گرم است و لازم است لباس کم شود، در همین حین آقای سواد کوهی که بومی منطقه است را می بینم که قصددارد از مسیر دره سکوت صعود نماید، با او همراه میشوم، عجیب دوست داشتم از این مسیرصعود نمایم شرح حالش را در اینترنت و گزا ش گروهها خوانده بودم لذا فرصت را غنیمت شمرده همراه میشوم، در بین مسیر دو تن از کوهنوردان خانم زاهدانی نیزبه ما اضافه شدند، دره ای زیبا را با نوشیدن اب از چشمه پونه ادامه می دهیم در این دره آب کمی روان است اما طعم گوگرددارد و غیر قابل نوشیدن است ، دره در جاهایی تنگ و  شدیدا ریزشی است  و البته جاهایی هم سنگ هایی رسوبی که تنها تکیه گاه ما برای گامبردازی است که نمیتوان به راحتی بدان اعتماد کرد آنگونه که در جایی سنگی از زیرپای خانمی در رفته و با خوش شانسی از کنار سرم مسیر خود را می رود.

 

 

 

 گذر از دره ای که دوستش دارم 

 و شعار کوهستانی یک همنورد

گر چه این دره، میانبر ماست اما قطعا مسیر پر خطری است برای صعودهای تیمی که هر چقدرتعداد نفرات بالا باشد احتمال بروز حادثه هم بالاست، بعد از خروج از دره" هیس " که ناشی از فرسایش عبور رودخانه است مجددا به گروه ملحق شده و در کف رودخانه ادامه مسیر میدهیم،مسیر گاهی سنگی و گاهی ماسه ای و نرم است با شیبی بسیار ملایم...

ارتفاع سنگی دو سه متری در مسیر، ترافیک ایجاد کرده که با کارگاهی، دیگران را با حمایت رد میکنند، نیم ساعت بعد به نقطه ای میرسیم که پرشیب بوده و البته کمی برف سفت بر روی آن خوابیده است، دختری با دیدن نفر انتهای مسیر پرشیب به حال او افسوس می خورد و میگوید "کاش الان من آنجا بودم "او غافل است از دختری که در چند صد متری پست سرش افسوس بودن در جای او را دارد و اصولا ما انسانها همواره افسوس جایگاه دیگران را میخوریم... 

پناهگاه صُبَح تفتان


نفس زنان با کوله های سنگین شیب را 45 دقیقه پشت سر گذاشته و پس از طی مسافتی با شیب کم، پناهگاه را میبینیم، دیدن پناهگاه خیلی ها را انرژی میبخشد منهم هر آنچه قبلا در اینترنت دیده و به عینه شاهدش باشم را دوست دارم، بجای پیمایش مسیر عادی در زیر پناهگاه که بخشی از آن کاملا یخ زده است شیب زیر پناهگاه راپشت سر گذاشته و به پناهگاه میرسم، پناهگاهی قدیمی در کنار پناهگاه مدرن و نیمه ساخت در 4 طبقه که معلوم نیست چه منطقی باعث ساخت آن شده میزبان حدودا 300 نفری میشود...در پشت پناهگاه که تقریبا رخ شمالی است چادر میزنم که باید ابتدا برف و یخ را با بیل موجود در محل تمیز و بعد چادر بزنم...


نیم ساعتی زمان میبرد، باد کمی میوزد و خورشید برما میتابد تا سرمای کمتری احساس کنیم، همنورد دیگرم هم که در داخل ساختمان چادر زده بود بیرون و به نزد ما می آید، بر روی سطح یخ زده سکو چاد زده و گشتی در محل زده و چای و ناهاری مشروح صرف میکنیم و بعد زمانی به عکاسی و سرک کشی به دوستان میگذرد که در صعودهای سراسری غنیمتی است برای آشنائی بیشتر...

 

آقایان جلال چشمه قصابانی . احمد خلیلی و اینجانب

 

  

اینهم کلبه من و احمد 

و عکس های یادگاری غروب 

و چشم انداز هتل 5 میلیون ستاره ما

خانمها در داخل پناهگاه قدیم اسکان داده شدند با اعمال شاقه!!!چراکه برای رسیدن به طبقه فوقانی باید پله آهنی زمخت ...و سرد و یخ زده را با کوله های سنگین و نیمه سنگین بالا میکشیدند که حقیقتا برای خانمها سخت بود بخصوص اگر این اتفاق مکرر تکرار میشد.
برو بچه های فدراسیون و متولیان صعودهم در همان ساختمان ساکن شدندو دورادور و بصورت نامحسوس جوانب گوناگون را مد نظر قرار میدهند به نحوی که برای قضاوت واقعی در خصوص ادامه مسیر تا قله اقای بهنام جداییان و نفراتی ساعت 4 بعداز ظهر به قله عزیمت و ساعاتی بعد بازگشتند

 

 

قله تفتان 

.زمان بیدار باش 4.5 صبح بود و حرکت 5.5، شب را بی اشتها و بی شام و در وزش باد نچندان شدید اما سرد،به نحوی که دیواره های چادر یخ زده بود به سر کردیم و ودرزمان اعلام شده راهی قله شدیم،صف طولانی و حرکت آهسته و به نرمی صورت میگرفت و میشد سرما را نوک انگشتان شصت پا به راحتی احساس کرد که این حس در قله شدید تر  بود.مسیر با شیبی ملایم آغاز و پس از یکساعت تند میشود، گاهی یخ زده است و گاهی سنگی، که از نیمه های شیب میشد بوی گوگرد را احساس کرد که مکمل آن سرمایی است که با افزایش ارتفاع بیشتر میشود.اجابجایی شدید ابرها برفراز یال منتهی به قله نشان از باد روی قله است و خورشید هنوز از گرمای خود هدیه ای به ما نمی دهد، آنقدر بخیل شده است که برای دیدنش به ناچار ما به سویش روان شدیم و در حالی که ساعت ارتفاع 4000را نشان رفته و ساعت 8 صبح را یادآور میشود نفراتی را میبینیم که به سرعت بعد از صعود قله در راه بازگشتند و البته گاها برفک یخی که بر صورتشان نشسته و جان میدهد تا سوژه عکاسی من باشند، باد بسیار شدید است و تلفیقش با سرما 15 درجه ای زیر صفر میشود که دست ما را برای عکاسی بسته است مگر آنکه کرختی انگشتان و سرمای آنرا بجان بخریم که خریدیم، به اصرار دوستی از من عکس میگیرد و متقابل چنین میکنم، باد گاز خروجی گوگرد را هر لحظه به سمتی میخواباند، خوشبختانه جهت وزش باد جنوبی است و به نفع ما...

بعد از زیارت قله سریعا ارتفاع کم کرده و به سمت کاسه روان میشوم، برخلاف قله در اینجا کمی برف تلنبار شده که باب گروههاست برای عکاسی...

مسیر بازگشت را باید با احتیاط طی کرد، چراکه احتمال لیز خوردن بالا بود و بروز حادثه محتمل و البته زمین یخ زده و تراکم همنورد بالا، آسیب های زانو هم در فرودهای تند بیشتر میشود که احتیاط بیشتر را میطلبد.ساعت از 12 ظهر گذشته و آرام آرام به پایین و پناهگاه میخزیم، صدای بالگرد امداد که نزدیک پناهگاه می نشیند خیالمان را ناراحت میکند که مبادا آسیب دیده ای داشته باشیم.در حین فرود نزدیک قله بچه های تیم دوم به سرپرستی آقای امانی را میبینم که در دامنه قله صبح اطراق کرده بودند و از مسیر دوم صعود داشتند و البته تیم امید که به سرپرستی آقای جلال چشمه قصابانی از مسیر فنی صعود داشتند و حدود ساعت 1.5 به پناهگاه رسیدند.
حالا همه تیمها به پناهگاه رسیدند و آقای آسیابان با اصرار تیمها را وادار به حرکت میکند مجددا فرود دوم را آغاز میکنیم و بعد از 2 ساعتی به نقطه اول و مقصد میرسیم که اتوبوس هامنتظر مایند و بلافاصله به سمت شهر زاهدان حرکت میکنیم و بعد از دوش به استراحت و صرف شام مشغول  ودر رختخواب می رویم تا ساعت 8 خوابگاه را تحویل دهیم .
خواب به چشمانم ارزانی نمی گردد و تا صبح بیدار میمانم و گزارش نویسی را آغاز میکنم که شروعش در خوابگاه و ادامه اش در قطاری است که بعد از 22 ساعت تا لحظه پایان گزارش نزدیک تهرانیم که بعد از ظهر به همدان راهی شویم.

 

پی نوشت...برخورد برخی دوستان و بیان اینکه از خوانندگان وبلاگ دیار الوند هستند مرا تشویق به ادامه کار وبلاگ کرد.تشکر از سرپرستان  برنامه  بخصوص آقای آسیابان و صبوری ایشان.احساس مسئولیت بهنام...و همنوردان هیئت زاهدان ... و جلال چشمه قصابانی که حامی ما بوده و هستند.

 

آقایان مهدی ندیمی - امانی- افلاکی و اینجانب

 

4 تیم  از همدان بودم که تیم 6 نفره ما در معیت آقای جلال چشمه قصابانی در این برنامه حضور داشت 

 

در پایان :

این گزارش را همان شب صعود تکمیل کردم اما به و اسطه آنکه همواره دوست دارم تلفیقی از عکس و متن باشد با تاخیر و پس از دو بار حذف شدن نوشتم .

این روزها با شبکه های اجتماعی کمتر هستند کسانی که حوصله وبلاگ نویسی داشته باشند اما من دارم به برکت وجود شما 

تشکر مجدد از آقایان زارعی، آسیابان، جدائیان، خلیلی، سواد کوهی ، کریمپور، دریاب، ندیمی و همراهانشان، هیئت همدان- تفتان- فدراسیون و...  به طور ویژه امیری عزیز دوست زاهدانی ما و مردمان خونگرم خاک زاهدان


برچسب‌ها: صعود سراسری تفتان
نوشتهشده توسط علی بیات در ساعت 14:38 | لینک  | 

تاکید دولت، بر گردشگری و بخصوص از نوع خارجی نیازمند الزاماتی است که در گردشگری داخلی خلاصه می شود، چرا که اگر در گردشگری داخلی به زیر ساخت های لازم نرسیم قطعا تجربه خوبی در گردشگری خارجی نخواهیم داشت و حتی می تواند باعث کسر شان و حرمت هموطنان در عرصه های بین المللی باشد.

آنچه امروز شاهدیم این است که بنام گردشگری، بدترین و غیر قابل جبران ترین آسیب ها را به اماکن تفریحی و جاذبه های طبیعی وارد می نمایند که در نوع خود بی نظیر است، در این خصوص مطالبی به کرات در همین وب منتشر گردیده است، لیکن آنچه قصد داریم در این پست به نمایش بگذاریم شرحِ "شرحه شرحه" شدن نفس و ذات مسافرت و لذائذ آشکار و پنهان  آن است که با زندگی کولی وار عجین شده و همه اینها در قالب  آن اتفاقی است که از آن بنام گردشگری یاد می شود و بعضا مسئولین امر با ارائه آمار سعی در کتمان ضعف های خود دارند.

ارائه آمار بالای1.5 میلیون نفر در طی 3 روز در همدان( شمارش غازهای وحشی که از فراز شهر عبور می کنندبعنوان گردشگر ) می تواند مرغ پخته را به خنده بیندازد، امید است مسئولین امر، با مداقه در تصمیم گیری های خود از تبلیغات بی پایه و اساس در خصوص سونامی سفر در استان های مسافر پذیر، تجدید نظر نمایند در این صورت ضمن کاسته شدن از تصادفات جاده ای و کُشت و کشتارهای آن، طبیعت و زندگی عادی مردم نیز مختل نخواهد شد، با شرح تصویری مسافرت چمدانی هموطنان همراه ما باشید...

صف دستشوئی ( همدان بلوار ارم)

  فقدان ظرفیت پذیرش مسافر در تفریحگاه هایی که در منطقه خاصی از شهر متمرکز شده اند

صف ظرفشوئی ... پارک مرکزی همدان

تجاوز خودروها به پیاده روهایی که سنگ فرش آن تحمل وزن سنگین خود رو را ندارد، از طرفی متاسفانه خود خواهی و تکبر برخی مسافرین باعث شده تا به هر قیمتی فقط به فکر رفاه خود باشند و عدم تعصب و حب دیار نسبت به مقصد مانع تعقل و تفکر است که آیا این ورود مزاحمت و تخریب به حساب می آید یا خیر ...

تجاوز به حریم پیاده رو ئی که محل ورزش صبحگاهی مردم است نه زندگی مرتاضی ...(همدان - بلوار ارم )

قفس، زندگی یا زندانی ... اینکه خانواده را در قفسی محصور کرد و سر به جاده گذاشت و اسمش را مسافرت گذاشت جز به مضحکه گرفتن خودمان نیست

و هجوم گردشگران بنام توریست به مناطق تفریحی همانند میدان میشان توسط شرکت بالابر گنجنامه که فقط به فکر پر کردن جیب خود است و همدان با تمام پیشینه اش برای جز مشتی ریال ارزش دیگری ندارد 

و اتفاقات نامیمونی که می تواند در پس این ازدحام در یک جامعه اسلامی رخ دهد که در شان مسلمانی ما نیست که اینگونه رفاه خود را تعریف نمائیم (پارک اصلی شهر)

و آلودگی بصری شهر به واسطه به نمایش گذاشتن ...

و لزدحام و تخریب و زباله

رمالان و فالگیران مقیم

کارتن خوابی یا مسافرت...

واقعا اگر یک توریست خارجی به این صحنه ها نگاه کند ، ایران رو با افغ.... اشتباه نمی گیرد که البته ممکن است افغ... هم اینچنین نباشد ...

پی نوشت :

دوست داشتم مطالبی از ایندست را در مطبوعات داخلی استان منتشر نمایماما وقتی همه در دور سفره کسی می بینم که از مخربین تخریب الوند هست دیگر نمی شود دل به امید انان بست و باید به همین صدو اندی خواننده محترم و فرهیخته اکتفا کرد تا شرح قصه این دربدری بنام مسافرت که در اقصی نقاط کشورمان اتفاق می افتد را در این وب بخوانند

عکس: علی بیات


برچسب‌ها: مسافرت چمدانی
نوشتهشده توسط علی بیات در ساعت 12:25 | لینک  |