اخبار و تصاویری از کوهستان . طبیعت و مطالب آموزشی و مفید

با درود طنزی هست که میگوید: عکس مادر زنت را توی کیفی جیبی ات بگذار هر وقت به مشکلی بر خوردی نگاش کن و بدان که مشکل بزرگتری هم هست

با احترام به مادر زنها و اینکه این فقط یک طنز عرفی است خدمت دوستان عرض میکنم بزرگواران والله بالله نباید #فیلترینگ را اینقدر بزرگ کرد که مطالبه اصلی تلقی گردد این فقط یک مشکل برآمده از بی خردی عده ای برای ما و خرد برای هم‌کیشان خویش است که از قِبُلش نانی بخورند اینام از #قانون نونش را چسبیده اند و بدانیم و اگاه باشیم که با برداشتن #فیل_ترینگ سنگهای بزرگتر از فیل هم در اقتصاد ما و خانواده وجود دارد نه تورم کاهش میشود نه برای زیان دیده های بورس جبران هزینه میشود نه جوانی ما بر میگردد و نه بسیاری دیگر تاحالا هم کسی از فیلترینگ نمرده اما از بی مسکنی و بی دوایی به هیچستان پناه برده باز هم تاکید دارم فیلترینگ هم برداشته میشود و غمهایمان بدون فیلتر عریانتر خود را نشان میدهند

نوشتهشده توسط علی بیات در ساعت 14:0 | لینک  | 

و اما قصه کربلا

باید طواف کرد یعنی هفت دور برخلاف عقربه های ساعت در شاخص زمان به عقب رفت 

به روزهایی که طفلی بیش نبودیم و سیاهپوشی ما عشق پدر و‌مادر بود در محرم 

بزرگتر شدیم و خود را با فرهنگ عاشورا یکی دیدیم 

گر چه گاهی بر سینه کوبیدیم و گاهی کنار ایستادیم اما همواره عاشورایمان عاشورایی بود 

حالا دیگر قصه اربعین با زمان جوانی ما متفاوت است و اربعین جهانی شده و هر ساله متفاوت تر از قبل

امسال برخلاف همیشه که نسبت به موضوع اربعین و‌پیاده روی و دعوت دوستان  عکس العملی نداشتم تصمیم گرفتم در این‌مراسم حضور پیدا کنم اما بسیار دست دست میکردم میدانستم که باید پیش از اربعین بروم تا خلوت باشد. 

و تصمیم داشتم حتما در پیاده روی باشم تا تصاویری که در مستندات دیده بودم را به عینه ببینم بخصوص مردمان‌نجف و انهمه مهرشان‌و موکب ها و کرمشان

آدم خشکه مقدسی نیستم که فقط از دین تظارهرش را بچسبم و جاب مهری بر پیشانی باشد اما انسان بودن خاصه تاکید ادیان است و سعی داشتم در این مسیر مظهر یگانگی و عدالت را دیداری داشته باشم و بر نطفه مظلومیت نظاره گر باشم

اولین قدم مرخصی اداری بود که اکی شد و بعدش سامانه سماح که اصلا در طول سفر به دردم‌نخورد و البته کنترل هم نشد و لازم لازم هم نبود (در وقت حادثه به درد میخورد) به هر طریق تصمیم داشتم چهارشنبه شب حرکت‌کنم که بدلیل اینکه باید پاسپورت دوستم را به مرز مهران‌میبردم ۲۴ساعت جلوتر راه افتادم و خوشبختانه  با ۱۰۰ تومان‌کرایه کنار صندلی راننده نشستم و ساعت ۱۱شب در مهران پیاده شدم 

جاده خلوت بود و بی دردسر رسیدم و پر از اتوبوس و زائر 

در نزدیکی مهران پارکینگ های بزرگی بود که پر بود و قبل از ورودی شهر باید پیاده‌میشدیم و با اتوبوسی دیگر به مرز میرفتیم 

پاس دوستم را دادم و‌ باهم از مرز رد شدیم بی دردسر و فوت وقت، در آنسو هم با‌ ون هایی که برخلاف اینروزها که قیمتها را افزایش داده اند و مشتری زیاد دارند آنشب دنبال مشتری بودند ساعت یک شب با صد تومان کرایه و سختی در خوابیدن داخل آن به سمت نجف حرکت کردیم و شش صبح حرم حضرت علی (ع) بودم

  حرم خیلی شلوغ بود و زائرین‌مراعات هم را نمیکردند و داخل حرم فشار بود و زور و زور... 

و البته گاهی عده ای هم بی رودر بایسی رفتارشان انسانی نبود 

بعدحرم که نمی شد به راحتی حس گرفت رفتیم قبرستان وادی السلام که میگویند بزرگترین قبرستان است و از حضرت ادم تا بزرگان امروز در آن مدفونند 

قبرستانی که قبرهایش برجسته بودند و پند آموز.

 

🔴هشدار: رانندگی عراقی ها با جاده هایی که یک خط آن برای زائر و‌خط دیگر آن برای ماشین بصورت رفت‌و‌برگشت است بسیار خطرناک و‌کشنده است که نمونه آن پنج کشته امروز در ۲۰کیلومتری بعد از مهران بود😔

قصدمان حرکت به سمت کربلا بود در کنارمان تیر چراغ برقی بود با شماره ۳۹۰ ...به خیالم که این همان عمود هایمعروف است که از ۱تا ۱۴۵۰به کربلا ختم میشود اما اشتباه میکردیم چون تا از نجف به عمود یک برسیم چهار ساعت از کوچه های پر از زائر پذیر و پر مهر و‌محبت با مردمانی فقیر و خانه هایی نقلی و دلهای بزرگ رد شدیم 

هوا گرم بود و تشنگی غالب ... آب فراوان بود‌و البته من دنبال آبهای بسته بندی بودم و از آب های فله ای و کلمن خودداری میکردم مگر به ناچار

بعد تحمل بد خوابی و بی خوابی شب قبل هر جای خنکی بود چرتی میزدیم خانه های نجف در آن‌منطقه پایین شهر کوچک بود و میزبان زائران. 

به التماس و طنازی زائران به خانه و ناهار و نماز و حمام دعوت میکردند و انگار هر هر چه در طبق ! اخلاص گذاشته بود شوری بود‌و هیجانی... و زائرانی با همت بالا، پیر و جوان، خرد‌و‌کلان و حتی بچه چند ماهه ، با کفش و بی کفش ، با شعر و با شعور پر از احساس و ... 

حقیقتا من پیش آنهمه همت آنان ناچیز بودم 

خسته بودیم و گرسنه، ترجیه من تنقلاتی بود که از ایران برده بودم از بد‌وجودی خودم از غذای آنان نمیتوانستم بخورم اما همراهم دست رد به هیچ غذایی نمی زد و ...

۴ ساعت مسیر تمام شد‌و‌به عمود اول رسیدیم .

بعداز ۴ساعت گذر از کوچه پس کوچه های پر از مهر مردمان نجف به عمود اول رسیدیم تصمیم پیمایش بخشی از مسیر بود لذا در هوای گرم حرکت کردیم گاهی آبی تشنگیمان را رفع میکرد از عمود ۵۰ و ۱۰۰ رد شدیم کمی خستگی ناشی از بی خوابی داشتیم حالا ساعت از ۳گذشته بود در سمت چپمان و غرب هوا گرفته بنظر میرسید و رعد و برق دیده می شد که تا بخودمام بجنبیم طوفان و بوران ورعدو برق شدید شروع شد که بناچار داخل چادر رفتیم

شدت باران وطوفان موکبهایی راخراب کرد و آب ازچادرهای خاک گرفته برسرمان باریدن گرفت وهیکلمان لج نشد. 

یکساعتی بارید و قطع شد و حسابی خیس وکلافه شدیم 

بعد تصمیم گرفتیم با  ماشین برویم اما کوماشین...

خطرتصادف درکنارجاده هم تهدیدمیکردوعراقیهابدمیرفتندوزائران پیاده بدتر

 

بالاخره یک سواری سوناتا نگهداشت و صلواتی ما را تا نزدیکی کربلا رسانددرعراق ماشینهای مدل بالازیادهست وبرخلاف ایران که انحصارو‌بی انصافی دردزدیدن کیفیت واختلاس ورانت باعث شده تاقیمت خودروبه قیمت خون‌پدرشان باشد ومردم قربانی اصلی این بیشرمی باشندانجا ماشین رو تخم چشمشان نبود.

گرسنه وتشنه به کربلارسیدیم 

وبلافاصله باغذایی مختصر از موکب یزد رفع گرسنگ یشد

 

بعدازپیمایش مسیری طولانی باکلافگی به حرمین رسیدیم و از چندگیت الکی رد شدیم کنترلها سطحی بود و گاهی دستگاههای ایکس ری هم دیده میشد در حرم حضرت عباس گوشی ممنوع بود وباید بارمانرا به هم میسپردیم ونوبتی وارد حرم میشدیم حال گرفتن صندوق امانات باآنهمه شلوغی نبود و گزینه نوبتی کردن ورود به حرم بهترین بود

 بین الحرمین مملو از جمعیت بود که به هر طریق خوابیده بودند که لااقل خوشایندمن نبود 

داخل حرمهاهم رفتاربرخی با خشونت پنهان همراه بود😱همانندهل دادن وضعیف کشی بود وبه هر قیمت میخواستندبه ضریح دست برسانندوپیروجوان وبچه حالیشان نبودکه منطقی هم نبود همچنین کسانی که به هوای بوسیدن کف حرم سجده میکردند وباعث از دحام وحادثه میشدند

بعدازبین الحرمین وقت یساعت۱۲شب رانشان‌میدادبه سمت موکبی حرکت کردیم تابلکه استراحت کنیم. 

نهایتاموکبی پیداکردیم که خلوت بود و تاسرمان را گذاشتیم صبح شده بود و بعد از حمامی در یک محل خلوت و حسینیه بازیابی شدیم ونهایتابایکدستگاه ون و بقیمت ۷۰ تومن به سمت مهران حرکت کردیم 

ترافیک وشلوغی باعث شدتا ساعت  ۴درهوایی پر ازگر دوخاک به مهران برسیم 

دربین راه جاده مملو از جمعیت بود و یک خط به انها اختصاص داشت و خط دیگر مختص  خودرو به صورت رفت و برگشت والبته خطرناک بود.

 

مرز مهران به سمت عراق امکاناتی نداشت ومردم سرگردان ماشین بودندوهشدارهارانادیده گرفته بودند و حتی معلم نبود چطور باید مهر خروج زد بالاخره درصفی طولانی مهرزدیم سمت ایران بهتربود و راحت رد شدیم اما سمت رفت به عراق وحشتناک شلوغ بود و بدترهم میشد و مردم مثل سیل روان بودند 

درنهایت سوار اتوبوس شده و...

تمام

بزرگترین قبرستان - وادی السلام

مهران فاقد امکانات- مهر 98

پی نوشت؛ 

سختی هاباعث میشوند تا پخته تر شویم

تا امروز 22 مهر 49 نفر در عراق فوت کرده اند که بیشترشان حوادث رانندگی است که بخاطر رانندگی بد عراقی ها و زیر ساخت های ناکافی جاده ای است.

پس احتیاط کنید هر چند راننده ها گوش نمی دهند اما لااقل در پیاده روی ها مراقب باشید

 

علی بیات - مهر 98


برچسب‌ها: کربلا, اربعین, پیاده روی کربلا
نوشتهشده توسط علی بیات در ساعت 22:27 | لینک  | 


آنچه که از« عظیم» دیده و شنیده ایم افتادگی ، صلابت، همت،عزم و اراده بی مثال در کنار حجب و‌حیا و وقارو بی ادعایی است

صحبت های آقای عظیم قیچی ساز، قهرمان بی همتا که بی شک در بین تمام رشته های ورزشی، طلایش از عیار بالاتری برخوردار است را در برنامه وزین «کوه گشت » دیدم و شنیدم و ضبط کرده و بارها گوش کردم

از توصیه به کوهنوردان در خرج نکردن تمام توان و حد خود در برنامه ها، از بی ادعایی تا مشاوره به کوهنوردان خارجی و ... همه را شنیدیم

لذا باید گفت :
عظیم «عظیم »است
ساده
بی شیله
بی حامی مسئولین
بی پیله
بعد از صعودهشت هزاری ها انتظار شخصی ندارد
هر آنچه در برنامه کوه گشت خواست برای« ایران» خواست

در طی بیش از یک‌دهه درد و سرما و‌لرزش را برای خود
و افتخارش را برای ایران خواست


عظیم
دردهایش هم «عظیم» است
دردهای او به پای همت و عزم و اراده اش ناچیز بود
وناچیز شد

او به همت خویش بدون استفاده از کپسول های اکسیژن چنان پا بر هشت هزاری ها نهاد
که برخی مسئولین «وزارت» در پشت میز که وظیفه حمایت بدون تبعیض از قهرمانان را دارند حتی تحمل «نسیم پاییز»را نداشتند
و عظمت «عظیم »را درک نکردند چون فاصله است بین «مدرک»و«درک»

@Diyare_alvand
درد عظیم بی پولی و حمایت مالی نبود
درد او گم شدن در بین گم شدگانی بود که شور بختانه خود را در وزارتخانه «مجریان اجرایی ورزش» می دانند


او گله داشت که از او بعنوان فرصت استفاده نکردند
او را ندیدند
او میتوانست یک سفیر باشد
و سخت ترین سهم این قهرمان بعد از صعود و‌فتح ۱۴قله بالای ۸۰۰۰ همین بود
گر چه میدانم ورزش ما حتی در حد فدراسیون دستِ بازی برای حمایت کامل ندارد
وفدراسیون ها و به تبع آن هییت هایمان از نظر مالی در رنج اند
او‌قبل صعود اخرینش گغت؛ خودش عضو خانواده فدراسیون است و...

واگر اشتباه نکنم باز ‌قبل از صعود آخرینش ادامه مسیرس را صعود بالاترین قله های قاره ها عنوان کردند و حالا میگوید حدم تمام شده ، فارغ از سن و سال و ...

اما در آخرین برنامه کوه گشت خاموش بود و فریادش «فریادزیر اب ...»

و چه ناخوشایند است
گرفتن قد و اندازه قهرمانی چون «عظیم» توسط تفکرات بسته ای که خود کوتاه قامت تر از عظیم اند و جایگاه و زحمت و‌نفس زدن های او را ندیدند

و چه سخت است برای قهرمانی که کمبود اکسیژن در ارتفاع منطقه مرگ را تحمل میکند و آهش بلند نمی شود اما بی تفاوتی مسئولین را نمی تواند تحمل کند مسئولینی که عمر صدارت و‌وزارتشان ناچیز و‌گذرا و خاموش شدنی است

و هر جا کم اورند «عظیم» را عظیم می بینند و هر جا جای پایشان محکم باشد عظمت ایشان را نمی بینند



با ارادت خدمت ایشان
علی بیات
@Diyare_alvand
۱دی ماه۹۶


پی نوشت:
مطلب فوق به استناد مصاحبه ایشان در برنامه کوه گشت تنظیم گرده است


برچسب‌ها: عظیم قیچی ساز
نوشتهشده توسط علی بیات در ساعت 9:3 | لینک  | 

 

 

پدر هم در خزان طبیعت به خزان پیوست و تمام زیبائی های پاییز را یکجا با خود برد و در زمستانی سرد و سخت تنها ماندم.


برچسب‌ها: پ
نوشتهشده توسط علی بیات در ساعت 12:15 | لینک  | 

برای بدتر نشدن محیط زیستمان و زیستمان به میدان آمدیم و رای دادیم تا کمی روحمان روحانی شود...

دم شما گرم که قهر نکردید و آمدید ...

(عکس: بهار قزل ارسلان)


برچسب‌ها: روحانی, قزل ارسلان
نوشتهشده توسط علی بیات در ساعت 10:45 | لینک  |