خیام گر زباده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
عاقبت کار جهان نیستی است
نگار که نیستی چو هستی خوش باش
یکشنبه ۱۶ شهریور۱۴۰۴ پانصدمین صعودبه الوند را داشتم نه اینکه شاخ غول شکستم نه!!!
اما پانصد بار دیدم که در طی دو ونیم دهه چه بلایی بر سر الوند اوردند و قیمه قیمه شدنش را هر روز توسط دولتی های و غریبه ها ونامحرمان دیدم که بنام و بی نام گردشگری واشتغال چه بلایی بر سرش آوردند اما درظاهر سنگش را به سینه زدند پ ن: از اوایل دهه ۸۰ تصمیم گرفتم همانند نوشتن خاطرات روز مره که دوخطی بیشتر نمینویسم برنامه های کوهنوردی ام را با هر سطح و اندازه ای یادداشت کنم در کنار آن باید گفت وبلاگ نویسی دهه ۸۰ هم بی تاثیر در این امر نبود و مطابق همین ثبت ها، دیشب پانصد امین صعود الوند را داشتم. اما عمیقا متاسفم که الوند دیشب الوند دهه ۸۰ نیست و به نامهای مختلف و بهانه های گوناگون پیشانی اش را زخم زدند و هر روز توسط دولتی های و غیر دولتی ها زخمش میزنند که مغول چنین نکرد ... عشایر از یک طرف، هلال از سویی، یک شرکت که سلطان تخریب است ، کوهنوردان و طبیعتگردان و آفرودی ها و همه و همه هم پیمانیم که تخریب کنیم تا از ان چشمه ها و رودها و چمن ها هیچ نماند حال بنام ورزش باشد یا اموزش اسکی در پیست اسکی همه مقصریم
پی نوشت: مدتهاست در این وبلاگ چیزی ننوشته ام اتفاقات زیادی رخ داده که اخرینش جنگ 12 روزه با کلی آثار تخریبی در اقتصاد است که الان هم ادامه دارد، امدم این دو خط را بنویسم که دلمان برای وبلاگ نویسی تنگ شده که چکونه بعد برنامه عکسها را گلچین میکردیم و ضمیمه گزارش منتشر میکردیم و کلی کامنت و جنگ و دعوا داشتیم ... خلاصه اینکه نوشتن بود و اندیشیدن ...
در درس تاریخ 20 گرفتیم
اما از تاریخ درس نگرفتیم