دوشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۴
مگسی دیدم که گرداگرد شیرینی می چرخید و می چرخید ...
روزهای گذشت و جسد پشه را در کنار شیرینی و پشت شیشه دیدم ...
خواستم فریاد بزنم که ای مگس ...
دنیا بزرگتر از گرداگرد شیرینی بود که عمر چند روزه خود را تلفش کردی ...
لحظه ای تامل کردم و هیچ نگفتم ...
دیدم زندگی ماها بهتر از آن مگس نیست که او گرداگرد شیرینی چرخید و عمرش رفت ...
و ما گراگرد تلخی های زندگی همچنان وامانده ایم و در جا می زینم ...
عکس: علی بیات
نوشتهشده توسط علی بیات در ساعت 8:22 | لینک
|