اخبار و تصاویری از کوهستان . طبیعت و مطالب آموزشی و مفید

چند باری به برنامه دریاچه گهر دعوت شده بودم و رد کرده بودم، حالا بعد از سالها حضور در برنامه های مختلف داخل و خارج  استان و کشور، به این نتیجه رسیده بودم که نباید با هر کسی، هر جایی رفت، جا داشتن شرط لازم اما کافی برای حضور در برنامه نیست و جایگاه داشتن اولویت و شرط اصلی است و اصولا دوستی ها کیلومتری است، یعنی برخی برای چند ده کیلومتر، برخی برای چندصد و برخی برای هزاران کیلومتر همراهان خوبی اند که باید گزینش خوبی داشته باشی تا سفر بد نگذرد ، لذا بسیاری از فرصت ها را رد کرده بودم و این بار گرچه هوا گرم بود و تعطیلات فطر95،اما در کنار دعوت گرم، انگار دلیلی برای ردش نبود، حتی مصدومیت و دوران نقاهت...
از طرفی در ایران، در دوران تعطیلات چند روزه و خانه نشینی جز کاسه چکنم چکنم سرمایه ای در دست نیست و باید ترک دیار کرد.
شمال را دل سپردن، بدسلیقه گی است که عاشقان خود را دارد از طبیعت و دریا و جنگل گرفته تا عاشقان ترافیک و قر و فر کنار ساحل و چشم چرانی و عرق و ورق و ...

پس گزینه دریاچه را با کمال میل پذیرفتم و ساعت 4 چهارشنبه از همدان حرکت کردیم، مسیر طولانی نبود و ترافیکی هم شامل نمی شد، حدود ساعت 7 بعد از پیمایش اشتباه یک جاده روستایی و اصلاح مسیر، به محل چشمه و پارکینگ رسیدیم.
12 تومانی را محیط بانی به بهانه جمع آوری زباله و آنتن دهی و برق و ... گرفت( در واقع به تعداد نفرات، نفری 3 تومان)
پارکینگ پر بود و ما را به سوی تپه ای با جاده ای خاکی و پرشیب راهنمایی کردند با هزینه شبی 6 تومان، آنهم قبضی چاپ شده که رقمش با خودکار به عدد مذکور تغییر یافته بود، ظاهرا تب فیش های حقوقی نجومی، متولیان را واداشته بود تا از قافله سواستفاده عقب نمانند و سهم خود را در حدی، بستانند، اینکه مبلغ اخذ شده و نه اخاذی شده آنان به جیب که می رود و قبض دستکاری شده پارکینک به کجا می رود کاملا مشهود است، چون میشود حدس زد.
 با خوش اقبالی و چاشنی زرنگی در قسمت VIP !!!پارکینگ پارک کرده و چادری بر پا نموده و شامی خورده و در زیر آسمان پر از ستاره، با فکر فیش های نجومی، در خیال به رصد مشغول می شویم تا 5 صبح زمان بیداری ما باشد.
به قول زاهدان، با دو گانه ای بر یگانه ای کوله هارا بر گرده انداخته و بعد از طی 1 ساعت با شیبی ملایم به محلی میرسیم که گردنه پنبه کار نام دارد و برای پیمایش کنندگان خط الراس ابتدای سوار شدن بر خط الراس اشتران.
هوا خنک است و نسیم خوبی می وزد و گاهی برخورد نورخورشید با طیاره ها صحنه زیبایی پدید می اورد، از گردنه با شیبی زیاد راهی میشویم، بدای من کمی درد به همراه دارد و برای الاغ های کرایه ای که این چند روزه دمار از روزگارشان درآمده، این سختی بیشتر است، بخصوص الاغ هایی که بدست ناشیانی بنام طبیعت گرد با کرایه حدود 60 هزار تومان و به زبان قلمی هدایت میشوند و گاهی هم خود سوار بران برای پیمایش شیب گردنه در مسیر برگشت.
حیوانها گاهی هم لنگ میزنند و انگار به فیزیوتراپی و رادیولوژی و مراقبت نیاز دارند اما ما انسانها برای خوشی خودمان حاضریم همه چیز را فدا کنیم.(واقعا اوضاع بعضی از الاغ ها تاسف بار بود)
در محلی بنام اس پی او یکساعتی را صبحانه خورده و آفتاب را بر فرق خود احساس میکنیم، حالا دیگر بدنمان سرد شده و بعد از 2ساعت و 10 دقیقه و صرف صبحانه و جایی و برداشتن آب از اولین چشمه، در زیر تیغ آفتاب باید مسیر پاکوب داخل دره را تا انتها بپیماییم که لااقل دو ساعتی زمان میبرد، پشت سر ما دره نی گا است و زیبایی های خود را دارد.
به زحمت و با صرف زمان و آب و گاهی استراحت از پلهای شکسته و آب برده مسیر با تماشای بهمن شن اسکی ها و ستیغ های اشتران به مسیر ادامه می دهیم تا گرده آخر را به امید دریاچه به اتمام برسانیم.
حالا ساعت 11 است و نفراتی در مسیر دیده میشوند که نه کلاه دارند و نه اب و نه پوشش حسابی، عرق کرده و نفس بریده که باید آبشان دهی...نمیدانم کلاه در سر ندارند، لااقل نیمچه عقلی که باید باشد، آستین کوتاه و رکابی و ... بگذریم...
ساعت 11 است و به دریاچه میرسیم ... ولوله و غلغه است... تمامی سواحلش پر است و جایی برای ما نیست، یکی گوسفند سر بریده و کله اش را پرز می دهد و دیگری پاچه اش را قیمه قیمه برای سیخی و کبابی...
هیزم ها فراوان است و هر کس نیم تنه ای در حال حمل از انتهای دریاچه که حالا تنها مفر ماست، هیچ درختی را نمی توان دید که عضوی از وجودش را بشر دوپا  برای کامیابی خودش قطع نکرده باشد، دخترانی کشف حجاب کرده، در این جزیره شادی، پنهانی با وابستگان خود میگویند و تنشان را به نسیم آزادی های یواشکی سپرده اند، تعدادشان اندک است و چشم های ما درویش شده...اینرا گفتم که فردا در آنجا مقر و گشت ارشاد راه نیندازند(چشمک).
40 دقیقه ای زمان برد تا به انتهای باز دریاچه با جنگلی کوچک رسیدیم، عده ای شنا میکنند و عده ای مینوازند و عده ای دل می دهند و قلوه میگیرند و عده ای والیبال میزنند و آواز لری را عشق است.

شلوارکها آویزان برای خشک شدن و از دستشویی خبری نیست و همه جا بقول معروف مین گذاری شده و باید مراقب باشی تا آلوده نشوی ... ذینفعان لااقل فضائل خود را دفن هم نکرده اندکه اگر خصلت گربه را داشتند بدنبود.
در گوشه جنوبی دریاچه چند چشمه نچندان گوارا غیر بهداشتی است و در در سو،درختی است با شاخه ای خشک که 15 متری ارتفاع دارد از روی ارادت و جو گیری بر بالایش میروند و خطرناک در جای عمیق شیرچه میزنند . ساحل غربی دریاچه تقریبا بن بست است و نمیشود تا انتها پیمود.
6 ساعتی را سر کرده و چون قصد ما بازگشت سحرگاهی است پس برای در امان ماندن از تیغ شمشیر گونه آفتاب مجددا به ابتدای دریاچه راهی میشویم، آنجا هم بزم خود را دارد، پاشنه ام کمی درد دارد و می ارزد به دیدن زیبایی منطقه...
شب را در محوطه ای باز به طبخ برنج و خورشت قیمه میگذرانیم و محلی ها همچنان به اواز و آتش و چای و ...مشغولند.
حالا دیگر وقت خواب است و دستشویی ها کمی شلوغ، مردها راحت ترند و یک خود را در تاریکی پاس میکنند و دو را به سحر به تاخیر می اندازند... و نباید از انبوه زباله های رها شده و مایحتاج اضافه بر جای مانده اغماض کرد.
دستشویی بدی نیست و مایع دستشویی هم خودی نشان می دهد که نشان از حلال بودن اخذ مبلغ دارد.
گر چه در کیسه خزیده ایم اما برادران محلی، انگار نه انگار و بلند بلند میگویند و میخندند و حالی دارند وصف ناشدنی...
و آنانکه بیرون خوابیده اند ستارگان را رصد میکنند و گاهی چراغ چشمک زن طیاره ها را.
حالا وقت رفتن است و 5 صبح...غنیمت است این خنکی هوا...
الاغ ها اینبار گله گله آماده بارگیری اند و خوشگذرانها دل خود را به دل الاغ ها پیوند زده و هر کدام برای یک بار هم که شده چارواداری میکنند و به سختی های هدایت خر زبان نفهم آشنا میشوند... ترمینال الاغ ها شلوغ است و چون روز آخر تعطیلات است بار و مسافر یک طرفه...هر کدام با 30 درصد تورم نسبت به دو روز قبل...بین 70 تا 80 تومان مطالبه میکنند...
ما هم چهار نفری با کوله هایی که به گرده داریم ادامه مسیر میدهیم...بارمان بر دوش است و از الاغ ها و منت  و خواهش صاحبانشان مستقل.

در مسیر هم عده ای سواره و پیاده راهی اند... حالا دیگر به گردنه پنبه کار رسیده ایم و به آفتاب سور زده ایم...صبحانه ای خورده و بعد از 4 ساعت به پارکینگ رسیده و راهی دیار الوندیم...تا روزی دگر و روزگاری دگر.

نفرات برنامه: مسعود علیپور(سرپرست)، مرتضی حیدریان، پیوند آرین و علی بیات
با تشکر از تمامی دوستان بخصوص آقای آرین به لحاظ زحمت رفت و برگشت.

و تشکر ویژه از دکتر حیدری مقدم، ریاست محترم هییت پزشکی استان همدان و متخصص فیزیولوژی ورزشی که مراحل بازتوانی را نزد ایشان میگذرانم.


برچسب‌ها: دریاچه گهر, گردنه پنبه کار
نوشتهشده توسط علی بیات در ساعت 21:38 | لینک  |