آبشار گنجنامه
آن دوست که عهد دوستداران بشکست
می رفت و منش دامن در دست
می گفت پس از این مرا به خواب بینی
می ینداشت پس از او مرا خوابی هست
دوش آن جانان ما افتان و خیزان یک قبا
مست آمد با یکی جامی پر از صرف صفا
جام می میریخت ره ره زانک مست مست بود
خاک ره میگشت مست و پیش او میکوفت پا
و در ادامه مطلب شعری که کاوه عزیز برام ارسال کرده
تقدیم به هنرمند و عکاس خوب کشورم ...کاوه فرزانه که سعادت نداشتیم علی رغم زحمت فوق العاده ای که در صعود ششم کشیدند و با دوستان تا قله یخچال همراه شدند از مباحث ارزشمند و دانسته های گرانقدر ایشان مستفیض شویم که دلیلش نا آگاهی ما نسبت به اندوخته های کاوه عزیز بود و این پست به منزله دلجوئی دیر هنگام از ایشان است. خوشحالم که پنجشنبه هر چند کوتاه در معیت ایشان و آقای اصغر بیات بودم .
برچسبها: کاوه فرزانه, آبشار گنجنامه
ادامهمطلب