پریشان و نادم ... از گذشته ... از حال ... از آینده ...
روزی روزگاری پریشان بود ...آنگاه که خوشی همه جا را فرا گرفته بود و دستانش را برای قطره ای باران به آسمان دراز نمی کرد چرا که لطف خدا همیشه شامل حالش بود و مردمانی که در دورو برش بودند هم - شاکر بودند و ناظر زیبائی ها ...
گله داری میکردند و صفایش را با صفای درون خود ممزوج میکردند و قدرش را میدانستند و در کنارش می زیستند ...با هر نگاهی به آن لذت ماندگار میبردند و با فراقش ...با خاطراتش میزیستند ...
آن روزگاران تنگ نظر نبودیم و همه را برای خود نمیخواستیم بنام توسعه رودخانه هایمان را بن بست نمیکردیم و در مقابلش سد نمی ساختیم ... برقش را برای صادرات نمیخواستم و بنام گردشگری نابودش نمی ساختیم
آری اینجا دریاچه پریشان است و ای کاش هیچگاه وجود نداشت همانند بسیاری رودها که ندیدیم و از خشکیدنش نسوختیم و حتی بودنش را در اعصار قدیم باور نکردیم ...
اینجا دریاچه پریشان است ... نادم از خود ...از مردم زمانه ...از آنانکه با تصمیمی غلط تشنه لبش گذاشتند و بر زخمش نمک پاشیدند ... اینجا دریاچه پریشان است
پریشان در یک دهه قبل
پریشان سال ۹۱
دهه ۸۰
دهه۹۰
هیچ نگوئیم ...هیچ ننویسیم که دیگر نوشتن را اثری نیست ...گردو غبارش فریادیست برای نسل امروز که چگونه زنده زنده در آتش سوزاندیمش و پرندگان و چرندگانش را راندیم و حیاتش را به ممات تبدیل کردیم و چه هنر مندانه این کار را کردیم .
قصه قصه امروز و فردا نیست ...شاید دهه بعد در درون این دریاچه پروژه مسکن مهر را هم پیاده کردیم همانگونه که تپه ها و دامنه ها را نابود کردیم تا مسکن بسازیم ...کویر را برای نفت شکافتیم در حالی که منابع در دسترسمان را بهینه استفاده نکردیم ...جنگل ابرمان را برای خوشی عده ای خودی جاده کشیدیم و به هیزم تبدیلش خواهیم کرد و ...
قصه اینجا تمام نمیشود در همین بغل گوشمان در دیار الوند - همدان - شهری که اقلیمش در دنیا از بهترینهاست در بهترین نقطه شهرمان که تنها مامن ورزش و پیاده روی شده است بهترین باغات و زمین هایمان را تغییر کاربری دادیم تا بنام " شهر بازی " اما به کام بازار ... فروشگاههایی بسازیم که برای ورودش هم باید دو هزارتومانی پول داد ...و.... البته الا کلنگی هم در کنارش تا تعادل را به ظاهر حفظ نمائیم و با فروشگاههای شهرمان برابر کردیمش ... و مگر به راستی جا قحطی بود که باید همه امکانات را در همان بلوار اجرا کنیم ...
گنجنامه را قروشگاه " دی تو دی " ایرانی زدند تا برای پارکینگش هم دل کوهستان را هر روز بشکافیم و برای خودروها پارکینگ سازیم ... مبادا که گردشگران ناز پرورده به زحمت بیفتند ...
میدان میشانمان به یک زباله دانی تبدیل میشود اگر دل نسوزانیم ..
وای کاش کار بدینجا ختم شود ...تله سیژ به سمت ارسباران با احداث جاده ای همچنان در دست اجراست و در آن دور دورا عده ای در تکاپوی کسب مجوز احداث هتل در میدان میشان هستند ...
اینهم تصاویر روستای حیدره همدان و ساخت و سازش
جاده زیبا ی روستای حیدره را هم سری بزنید قدم به قدم باغ رستوران زده اند و برای پارکینگش هم اراضی را تسطیح کرده اند بماند که چه مشتری هایی هم دارد و چقدر دلسوز طبیعتند ... بالای روستای حیدره هم ساختمان سازی ادامه دارد و دامنه های الوندش را میشکافند همانند بالای سعیدیه ...
خب گریزی از اینها نیست ما که تصمیم گیرنده نیستیم و اصلا آنها که متولی و محافظ هستند باید پاسخگو باشند اما دلسوز که میتوانیم باشیم ... پس آقایان مواظب امضا هایتان باشید که به راحتی بر پای مجوزها ننشیند که عقوبت خوبی برای نسل های اینده مان ندارد...
عکس: علی بیات
پی نوشت : دوستان گرچه می دانم دیگر نوشتن بی اثر است اما درد دل ادم را سبک میکند شما هم با ما درد دل کنید
برچسبها: دریاچه پریشان, بالابر گنجنامه