تنور خانه دود گرفته
برای عمر با برکتش دعا کنیم
نازکی نان لواشی که توسط کدبانو روی ساج پخته میشد نشان از دل نازکی کد بانو داشت و ما هم که از کنار تنور خانه رد می شدیم دلمون نبود که این دل نازک رو بشکنیم ... با تعارف گرم کد بانو و تنورخانه دود گرفته و اشارات مادری پیر و زیبا روی که در سن ۸۰-۹۰ از دختران "قنج " کرده امروزی بیشتر به دل می نشست وارد تنور خانه شدیم و قصدمان خریدن و خوردن نان نبود اما مگر می شد زیز خروارها عاطفه مادری و خواهری دست خالی بیرون آمد و چیزی نگرفت و نخورد ... هر دانه لواش که به دست میگرفتیم مثل عهد و پیمان های امروزی زودی می شکست و آنچه می ماند صفای مادر بزرگ بود و کوچکی و نا چیزی چون منی در مقابل این همه بزرگی و بزرگواری ...
اون بالا بالاها ...نزدیک خدا
و چه نزدیک بودند به خدا این مادر و دختر که در بالاترین نقطه روستا سکنی گزیده بودند و از بالا ناظر "ورجه وورجه" مردمان بودند و شاید هم آن مادر بزرگ دوست داشتنی در جوانی بالا رفته بود و حال در پیری توان پایین آمدن از کوچه های پر شیب را نداشت و باید" تاوان " این عشق و چون عقاب در اوج بودن را با حبس در بالای روستا می پرداخت ...
و چقدر از دل هایما رخت بسته اون همه عطرو بو و عشق
قرصی نان به من هدیه داد و وقتی خواستم در جبران این محبت آنرا با کاغذ پاره ای بنام پول جبران کنم از پذیرش آن خود داری کردند و فقط به قصد تعارف از ما دعوت کرده بودند ... به دختران گردشگری که آنجا بودند پیشنهاد دادم تا وارد تنورخانه شوند و ببینند که نان با چه عشق و عذابی پخته می شود و این نان ها با چه طعمی مادرانه ای به دستمان می رسد اما ظاهرا خانمها که دانشجو بودند از ترس اینکه مبادا عرق و اشک ریزی ناشی از دود - آرایش و فتو شاپشان به هم بریزد وارد نشدند ...
و بنازم به اونهمه عزم و همت که هنوز پا برجا بود و فعال
عکس : علی بیات
گزارش کامل به زودی
گزارش های جامانده :
تنگه سولک
صعود کرکسین و یخچال و ...
ایرانگردی : تکمیلی
و انتخابات سال ۹۲ و یادی از انتخابات سال ۸۸
برچسبها: پالنگان