اخبار و تصاویری از کوهستان . طبیعت و مطالب آموزشی و مفید


مدتهاست حال و حوصله قول وقرار ندارم و پنج شنبه شب ها راحت میخوابم صبح هم هر وقت بیدار شدم ت صمیم میگیرم کجا برم که البته تو فصول سرد و برف و باران عمدتا یخچال و الوند و کلاغ هست.تو این مناطق احتیاج به همپا و قرار ندارم چون تو مسیر اکثر دوستان رو می بینم و دوست داشته باشم و داشته باشند لحظاتی با اونا همقدم میشم و

...ساعت 6.5 عزم خروج از خانه کردم،بخاطر اینکه استرس بستن کوله رو نداشته باشم بعد ظهر پنجشنبه کوله رو میبندم و غذا و صبحانه رو یخچال میذارم تاصبح برش دارم.
لباسامو پوشیدم و همینکه  پول برداشتم  نگاهم به کارت های بانکیم افتاد، اونی که موجودیش بیشتر بود برداشتم،به ذهنم آمد دوستان هم مثل کارت بانکی اند که ادم دوست داره اونی که پربارتره همیشه همراش باشه و اونایی که کم بارترند بایگانی کنه...

دور میدان منتظر تاکسی بودم ودر حالی که ابرها توسط اشعه آفتاب طلایی و سرخ میشدند باز یاد دوستانی افتادم که از وجودشان گاهی طلایی میشیم و گاهی خجل و سرخ...امروز نظرم قله بود و کلاغ،تا میشان مسیربد نبود... گاهی خاک بود و گاهی یخ و البته حفظ تعادل انرژی بر...از قلعه دیو رفتم و وارد پناهگاه شدم،گشت کوتاهی زدم و با عباس آقا مسئول پناهگاه گپ کوتاهی زدم و همچنین با آقای گوهری...و صحبتی پیرامون اجاره پناهگاهها...

طبقه دوم پناهگاه همانند طبقه اول مملو از کوهنورد و طبیعت دوست و افراد عادی با اکثریت بالا بود که حتی با کفش شبروامده بودند...عده ای هم تو راهرو مشغول صبحانه خوری بودند و تا جلو دستشویی نشسته بودند،اتاق بانوان هم پر بود و البته عده ای شاکی که چرا آنانی که پذیرایی شده اند اجازه نمی دهند دیگران هم بنشینند و صبحانه ای بخورند که این گله در پناهگاه دو هم مشهود بود.

شیر تو شیری بود انواع و اقسام بوی غذا و بخصوص بوی سیر و پیاز سرخ شده فضا را معطر کرده بود،دخترا و پسرا هم هر کدام اماده ورود و خروج بودند و معدودی هم به چشماشون ورزش و به ایمانشان لرزش می دادند و خانمها را اسکن میکردند که از جمله افراد عادی و بیمار بودند...و در آن میان باتومی هم گم شده بود...
در حین خروج چشم در چشم کسی میشوم که سالی است بینمان شکرآب است،یاد دیروز می افتم که ندایی امد که از خطا بگذر و فارغ از محق بودنش و محق بودنت بگذار روانت خلاص شود،کینه بذر خوشه عداوت است باید خشکاند،لذا بمحض دیدنش گپ کوتاهی زده و سریع رد میشوم،ناخواسته جمله نلسون ماندلا را به یاد می اورم که " می بخشیم اما فراموش نمی کنیم  "
 پناهگاه را ترک و راهی پناهگاه دو میشوم،انجا هم ازدحامی است و همه در هم میلولند،کسی را میبینم که با دو دختر فتوشاپی و بزک کرده بدنبال جایی است تا از آنان پذیرایی کند و از خنده ها و لبخندهای تحویلی و عشوه ها کیفور گردد، درنگ را جایز ندانسته در گوشه ای می خزم تا صبحانه ای لقمه گونه بخورم،اما امان از کهولتاصل جنس را فراموش کرده ام و از ولیمه اضطراری و دمنوشی که در این فصل در فلاکس دارم بهره گرفته و با عمو حسین مسئول پناهگاه دو پیر امون اجاره پناهگاه و اینکه باید محیط داخل مدیریت گردد صحبتی میکنم... فضای داخل همانند پناهگاه اول و البته با آشفتگی همراه است،دور بخاری همانند امامزاده دخیل بسته اند و اجازه زیارت به هیچ کس نمی دهند،انگار بدنشان همانند مخشان فریز شده و باید ساعت ها بنشینند تا یخشان باز شود... آیا باز شود؟

عده ای خودخواه و متکبر بی آنکه به تازه وارد سرمازده توجهی بکنند همچنان کنگر خورده و لنگر انداخته اند...میلمانند و مینوشند...و هراز گاهی نجوا و صدایی به گوش می رسد،یکی هایده و دیگری ایرج و در گوشه ای هم سکوت به گوش می رسد ودر بیرون از پناهگاه درد دل طبیعت را در قالب کولاک کسی نمیشنود...
  کولاک برای من دعوتنامه اورده تا به دیدارش بروم...پس عزم خروج میکنم که در این حین یکی از دوستان وبلاگ نویس را میبینم که آمادگی خود را برای همراهی اعلام میکند
ناچار باید رفت، و با هم خارج می شویم تا به سوی تخت روان شویم و روانمان روان شود.

پناهگاه را ترک و لک و لک کنان به قصد تخت نادر راهی میشویم،هوا جوانمردانه سرد است، تا تخت خبری نیست،اما تخت کولاک و بوران و صفایی دارد ،اشتباه میکنم و بجای چند متر پایین تر از تخت، در خود تخت تجهیز میشوم که با خوش اقبالی باد چیزی از من نمی دزدد، اولین نمره منفی را بخودم داده و با تجهیز مناسب با کلاه کولاک و دستکش مناسب که هدیه دوست ارجمندم میثم رزم آراست به قصد قله راهی میشویم و البته نفر سومی هم به ما اضافه میشود،شلاق الوند بر تن و رخمان میکوبد و لذت وافری از آن به ما نصیب میگردد.

بناچار عینکم را برداشته ام و اصلا عینک در جایی که بیش از دو متر را نمی شود دید چه توفیری دارد...اما دانه های برف با سرعت بالا چشمم را می آزارد،همانند ژاپنی ها بصورت خطی میبینم چون تا حد ممکن چشمانم را پوشانده و به اندازه چند میلی متر افقی باز گذاشته ام، کولاک امانمان را بریده و عزممان را افزایش داده،یکی از نفرات با طمانینه ناشی از گرفتگی عضلات گام بر میدارد و باید تامل و تعمق کنم در رفتار ایشان که مبادا مشکلی باشد... سنگ های مسیر راهنمایان خوبی هستند،سنگ هایی که برایشان اسم گذاشته ام و راهنمایان من هستند،یک به یک این دوستان " سنگدل مهربان " را رد کرده و بعد از یکساعت کوهپیمایی از تخت به قله میرسیم... با عجله عکسی گرفته و از خیر کلاغ لانه میگذریم و راهی میشویم برای ناهار در پناهگاه...همچنان کولاک تن ما را نوازش می دهد،صدای برخورد دانه های برف کولاک زده همانند گلوله ساچمه ای "خوش خوشانمان "میکند و با خود میگویم عجب مازو خیستی هستیم ما...که با خود ازاری حال میکنیم... برخلاف صبح مسیر تخت به میشان هم دیوانگی خاص خود را دارد،ساعت یک به پناهگاه میرسیم و زائران بخاری را دخیل بسته میبینیم و انگار نه انگارکه از صبح خورده و نشسته اند و باید فضایی هم به ما بدهند،زود متوجه میشوم که باید توقعاتم را از مخ های یخ زده پایین بیاورم و ...
دقایقی بعد از تعویض لباس که بخصوص در صعودهای زمستانی ضروریست مشغول ناهار میشویم و جدا چه کیفی دارد این همسفرگی و تنوع غذا...و بعد چایی و حرکت در کولاکی عصبانی به سمت گنجنامه...


برچسب‌ها: الوند
نوشتهشده توسط علی بیات در ساعت 0:39 | لینک  | 

 

گذر عمر، در عرصه های گوناگون زندگی، افردی را می سازد که دوست ندارداتفاقات تلخ و هزینه هایی که بابت آن داده را تکرار نماید، گر چه تکرار یک امر، مهارت آفرین است و تمرین و ممارست کارآزمودگی می زاید تا هوشیار تر عمل نمائیم و البته این قانون، نمی تواند قانون کلی باشد و هر کسی را مشمول نمی گردد، کما اینکه رانندگان فراوانی هستند که مستمر در جاده اند و مدام سرعت غیر مجاز می روند و جریمه های مادی و جانی می پردازند و هیچگاه تادیب نمی شوند و هر روز انگار تازه زاییده شده اند و روز از نو و روزی از نو ...

هر فردی، دارای خصلت ها و ویژگی های منحصر به فردی است که گاه اکتسابی و گاه ذاتی و ژنیتیکی است، گر چه با آموزش و تکرار می توان حتی برخی خصلت ها را افزود و یا کاهش داد.

در دنیای ورزش همانند سایر زوایای زندگی،  همواره با افرادی سروکار داریم که چین و چروک پیشانی آنها،  هر کدام نشان از گذر دهه های عمر است، و انتظار ما از افراد، بسته به چین و چروک پیشانی و سپیدی مو ، توقع رفتارهایی کاملا مرتبط با آن سن و سال است آنگونه که در هر دهه ای از زندگی باید لباس های آن سن را به تن نمود رفتارها نیز باید تابع همین نگرش باشد.

در دنیای کاری و اداره هم جز این نیست، همکارانی داریم که در سیستم پخته و هضم شده اند و حالا وقت آنست که دستان جوانی را بگیرند و با خود همراه نمایند ، در دنیای زندگی زناشوئی هم ایضا با والدین و بزرگانی سرو کار داریم که سرما و گرمای روزگار را چشیده اند و خوش بیاری ها و بد بیاری ها را بر خلاف جوانان امروز بر گردن روزگار نمی اندازند چون خود می دانند که عناصر تشکیل دهنده روزگار من و شما واوئیم.

در دنیای ورزش هم هر رشته ای برای خود بزرگی دارد و خُردی ... بزرگ، بزرگی می کند تا خُرد به بزرگی رسد و خُرد ، کوچکی می کند تا بزرگی شکسته نشود و اینست راه و طریقت پیدا کردن کسوت و کمال ...

 در رشته های گوناگون ورزشی شاهدیم که تازه کاری به محض ورود " رخصت " می طلبد و این رخصت خواهی نشان پذیرش همان کسوت و احترام بدان است، گر چه در برخی رشته ها بخصوص سنتی و زورخانه ای این عنصر قوی تر و غنی تر است .

و در میان رشته های ورزشی، رشته هایی هم هستند که در آن دیگر از رقابت خبری نیست و سالهاست که از آن بعنوان رفاقت یاد می کنند که یکی از آنها " کوهنوردی " است، رشته ای که در آن برخلاف سایر رشته ها که بعضا با از میان به در کردن رقیب به شهرت می رسند و نان و نمک هم را می بُرند تا نانی به کف آرند در این رشته،  رقیبی وجود ندارد و راه شهرت رفاقت است و اگر حرمت نان و نمک را نگهداری ، مانا خواهی شد که دوستی های بین کوهنوردان، آغازشان با سفره و نان و نمک است ...

 "پیشکسوت" و "پیش کسوت" در این رشته معانی گوناگون دارد و زمان می برد تا کسوت به دست آید و پیشکسوت خطابت کنند،گرچه در دهه های اخیر " رخصت " گرفتنی در کار نیست و انگار همه چیز به "بِرَند" و تجهیزات و توانائی بستگی دارد،  مگر نادرمواردی که احترامی گرفته شود...

 به راستی چه کسی را می توان پیشکسوت نامید و پیشکسوتی چیست ؟

آیا هر آنکس که موی سپید ب و عینک ته استکانی بر چشم وعصایی در دست داشت پیشکسوت است ؟

آیا هر آنکس که سال های متمادی و طی هفته، ساری و جاری کوهستان بوده پیشکسوت است ؟

آیا هر آنکس که سابقه حضور در ارتفاعات مرتفع کشور را داشت ...

هر آنکس که دست به هیمالیا و قللش رسانده ...

هر آنکس که سال ها به کوهنوردان در ارتفاعات خدمت کرده ...

هر آنکس که مدارک و مدارج کوهنوردی را طی نموده ...

هر آنکس که با گروه های بسیاری در ارتباط بوده ...

هر آنکس که تجارب بیشتری را آموخته ...

هر آنکس که دانسته های  بیشتری را منتقل کرده ...

هر آنکس که سابقه ریاست فدراسیون یا هیئت کوهنوردی را داشته ...

هر آنکس که سن بالایی داشت را می توان از رخسارش خواند ...

هر آنکس که کوله پشتی رنگ و رو رفته و آفتاب خورده اش خود نمائی می کند پیشکسوت است ؟

...

اطلاق پیشکسوت به کدام گروه را می توان گواهی نمود تا با اطلاق آن از اتلاف این عنوان ارزشمند به هر کسی، پیشگیری کرد واز اسرافش پرهیز نمائیم ، آیا کسی که مشخصه هایی همانند میان سالی و پیری را در ظاهر خود نشان دهد و در امر آموزش کوشابوده و همواره سعی در ارائه نکات ارزشمند داشته و از راهنمائی دیگران غفلت نکرده و دیگران را در اجرای برنامه هایشان یاری داده و همواره جویای احوال افتادگان بوده وخُلق نیکو دارد  و تاثیر گذار و الگوی دیگران است،  پیشکسوت است یا شخصی که صرفا برای خود صعود می کند و فرود می آید  و جزیره ای می اندیشد و کاری با دیگران ندارد  و داشته ها و دانسته هایش را کشویی در ذهن بایگانی می کند و گاهی هم بداخلاق است،  پیشکسوت است ...

آیا می توان برای پیشکسوت تعریفی ارائه داد ...

(علی بیات / دی ماه 1394)

************

 

پی نوشت : (دل نوشته)

دور نیست تصور این لحظه که قسمت عقب تاکسی نشسته ای و جوانی شیک و پیک با کوله قصد نشستن دارد و از او میخواهی راحت باشد و کوله اش را روی پای شما هم بگذارد...

بعد از او می پرسی : از قله میای ؟

و او بادی به غبغب می اندازد و کلفت می گوید: آره حاجی !!! تا حالا قله رفتی ؟

سرم را سرسر ی متراش، ای استاد سلمانی           که ما هم در دیار خود سری داریم و سودائی

 

پی نوشت 2:

حضرت حافظ سده ها پیش فرموده :

نه هر که چهره برافروخت دلبری داند

نه هر که آینه سازد سکندری داند

نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست

کلاه داری و آیین سروری داند

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن

که دوست خود روش بنده پروری داند

غلام همت آن رند عافیت سوزم

که در گداصفتی کیمیاگری داند

وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی

وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند

بباختم دل دیوانه و ندانستم

که آدمی بچه‌ای شیوه پری داند

هزار نکته باریکتر ز مو این جاست

نه هر که سر بتراشد قلندری داند

مدار نقطه بینش ز خال توست مرا

که قدر گوهر یک دانه جوهری داند

به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد

جهان بگیرد اگر دادگستری داند

ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه

که لطف طبع و سخن گفتن دری داند


برچسب‌ها: پیشکسوت کوهنوردی
نوشتهشده توسط علی بیات در ساعت 11:28 | لینک  | 

شرح تصویر: تغییرات و تخریبات در منطقه میدان میشان، ابتدا از ورودی گنجنامه شروع شد و بعدها در میشان سکوها ساختند و دکه ها زدند واستخر و رستوران و ...

در بسیاری از ممالک که داعیه گردشگری دارند قوانینی دارند که حافظ مناطق و منافع موجود هست و سعی دارند تا حداقل دست کاری و دخل و تصرف  را در محیط به وجود آورند تا آنچه که مورد نظر مردم و گردشگر بوده کماکان به صورت طبیعی در اختیارشان باشد اما متاسفانه نمونه یک از هزار ویژه خواری ها و زمین خواری ها و کوه خواری ها را در گنجنامه همدان شاهدیم که وضعیت منطقه را طوری تغییر می دهند که انگار نه انگار اینجا روزی گنجنامه بوده است.

در تعریف اکوتوریسم تاکید فراون بر حفظ منطقه و ذینفع بودن بومیان منطقه از منافع موجود مطرح می باشد در صورتی که در گنجنامه شاهدیم که چگونه شرکت "بالابر " گنجنامه که به هر دلیل غیر موجهی کسی جلو دارش نیست هر روز بافت منطقه را دست کاری و تغییر می دهد و هیچ منفعتی برای بومیان کوهستان که بخش از آن کوهنوردان هستند نداشته و حتی در برخی روزها اجازه ورود خودروهایشان را هم نمی دهند و اگر روزی به راحتی می شد خودرو را پارک کرد الان علاوه بر هجوم گردشگر، برای یک برنامه نیم روزه باید 8-7 هزارتومان هزینه پارکینگ پرداخت نمائی .

متاسفانه فقدان انسجام در بین مخالفین گسترش نامیمون این طرح باعث استفاد حداکثری این شرکت شده که از حمایت های بی شائبه برخی مسئولین بومی و غیر بومی هم برخوردار است و بر خلاف تاکیدات مقام معظم رهبری و دولت محترم که تاکید بر صیانت از محیط زیست در واگذاری طرح های گردشگری و سرمایه گذاری را در راس امور قرار داده اند در مورد گنجنامه این موضوع فراموش شده است و ویژه خواران و نور چشمی های برخی حضرات بلایی بر سرش می آروند که در کلار دشت و عباس آباد و گردنه حیران و صدها جای دیگر بر سر طبیعت آمده است .

و البته نمی توان به صرف مجوز دار بودن چنین طرح های آن را حلال شمرد گو اینکه در این زمینه هم متاسفانه همواره هسته های فسادی هستند که بارها در خصوص پیگیری آنها مقامات قضائی قول هایی داده اند و به هر دلیلی همچنان ادامه می دهند که یک دلیل آن به صرفه بودن مجازات نسبت به منافع دریافتی و مکتسبه است( نا برابری جرم و مجازات)، اینان به راحتی مجوز صادر می کنند و نمی توان به صرف قانونی بودن تخریب  اقناع شد، چون باند های زمین خواری و کوه خواری و دریا خواری و حتی کویر و جنگل با تشکیلات بعضا قوی تر و جلو تر از قانون راه را بر طبیعت و طبیعت دوستان  می بندند و در این بین فقط دلسوزی های عالی ترین مقامات نظام هست که کمی تسکین دهنده است گر چه متاسفانه ...

و به راستی که گنج نامه این روزها باید جنگ نامه خوانده شود ...و کتیبه ها را باید فراموش کرد ...

عکس : علی بیات ( از آرشیو تخریب الوند توسط شرکت بالابر گنجنامه که این روزها به دلیل تعداد زیاد تصاویر ناشی از تخریب های مکرر حتی حافظه جانبی هم رو به ترکیدن است)


برچسب‌ها: تخریب گنجنامه
نوشتهشده توسط علی بیات در ساعت 12:35 | لینک  | 

در شش بخش قبلی ۱۱۵ مورد در خصوص کوهنوردی زمستانی از منظر تجربیات شخصی خدمت شما گرامیان ارائه گردید که با گشاده رویی مورد استقبال واقع شد موید این موضوع  تماس های شما و پیامهایتان بود  و از این همه لطفتان نهایت سپاس را دارم ... و حال مطالبی مکمل شش قسمت قبل و در ۲۵ بند  ارائه میگردد  با این توضیح که تمام مطالب به صورتی است که در هیچ جزوه و طرح درسی آورده نشده و این مطالب مکمل همان نوشته هاست که حتما باید بخوانید .

 

الوند

۱۱۶- بارها و بارها مشاهد شده که با بدنی سرما زده وارد پناهگاهی شده ایم که بخاری آن روشن بوده و چون سطح پوست ما سرد بوده متوجه گرمای بالای بخاری نشده و سریعا لباس های تعویض شده و خیس خود را یا روی بخاری می اندازیم و یا نرده های کنار بخاری ... و بعد از لحظاتی ... بخشی از لباس خود را زرد شده خواهیم دید که هم دلمان خواهد سوخت و هم لباسمان سوخته است - پس بهتر است قدری حوصله به خرج دهیم و سر فرصت و با نظارت لباس های گران قیمت خود را خشک نمائیم .

۱۱۷- تجربه نشان میدهد که هر گاه در مکان یابی دچار عجله شده ایم انتخاب خوب را از خود دور ساخته ایم توصیه می گردد به محض تو قف برای استراحت بلند مدت و یا شبانه  ابتدا نفسی تازه کرده - آبی بنوشیم و آنگاه جند نفری جهاتی را حستجو کنیم و  بهترین گزینه را انتخاب نمائیم چرا که بارها و بارها مشاهد گردیده که فردای استراحت در مکانی نا مناسب و یا شیب دار - به محلی در نزدیکی خود بر خورده ایم که بسیار مناسب بوده و صرفا به دلیل عجله آن را از دست داده ایم

ادامه مطلب را ببینید >>>

عکس: علی بیات


برچسب‌ها: صعود های زمستانی
ادامهمطلب
نوشتهشده توسط علی بیات در ساعت 10:42 | لینک  | 

kimia

به قول معروف چراغ خاموش رفت

چراغ خاموش برگشت

بی سر و صدا رفت

بی سر و صدا برگشت

خاموش رفتن و بر گشتن ضرورت امروز جامعه کوهنوردیه...

سالم رفتن و سالم برگشتن ضرورت زندگی امروز و هر روز خانواده و جامعه است.

و چه خوب بود همه متوجه این نکته می شدند که : ماناسلو  همانند تمام قلل ۸۰۰۰ متری و پایین تر پر غرور و سرمست از مشتافانش استوار و محکم دوباره آنانی را به انتظار می کشد که نه با احساس و غرور که با عقل و درایت صعود نمایند

اینجانب و دوستانی دیگر تلاش ارزنده تیم لرستان  بخصوص آقای  آقای جلال چشمه قصابانی (سر پرست تیم ) را ارج نهاده و امیدواریم به زودی تجارب این برنامه ارزشمند بر دیگران نیز عرضه گردد .

چرا که صعودی که به سر انجام می رسد موفقیتی است ارزنده که قابل تقدیر است بدون هیچ حرف و حدیثی ... اما صعودی که به قله ختم نمی شود و تصمیمی که انصراف را به دنبال دارد دارای منطقی دیگر است که میتواند چرا های بسیاری را بر انگیزد و قطعا درس های یک برنامه این چنینی و شجاعت اتمام برنامه و عدم توجه به بگو مگو های دیگران ارزنده تر می باشد که شنیدن دارد .

گر چه می شد با استفاده از تسهیلات و هزینه بالاتر برنامه را از بیس کمپ هر قله ای کلید زد و چند روزی با انرژی بیشتر پیش بود نظیر برخی از کوهنوردان چین در بعضی قلل که همانند اجناسشان کوهنوردیشان هم چینی است...

بامید سلامتی همه کوهنوردان


برچسب‌ها: جلال چشمه قصابانی, ماناسلو
نوشتهشده توسط علی بیات در ساعت 8:17 | لینک  |