چوت قطره اشکی زلال و پر از مهر افتاده بر سرزمینی گرم و کمی خشک ... از دور می درخشد و به رویا می برد هر بازدید کننده ای را ... از مهمانان و گردشگران دل خوشی ندارد و دلخون است از عقوبت شناخته شدنش بنام روستای توریستی و قطب گردشگری ... در مقابل معرفی اش توسط میراث هم مقاومت کرده و دوست ندارد فرهنگ و هر آنچه باعث بقا و دوام مردمان سخت کوشش است متاثر از سبک بازی من و امثال من قزار گیرد ... از زباله ریختن هایمان و الواطی کردن هایمان دل خوشی ندارد ... میگوید بنام گردشگر چشمه آب شربمان را آلوده می کنند و به گنداب تبدیلش میکنند و ...
از دو گنبدان (گچساران - شمالی در دل جنوب ایران )و با طی جاده ای فوق العاده زیبا و خنک و رویایی در اولین ماه سال به سمت باشت در حرکتیم و در بین راه و از طریق اینترنت با این روستا آشنا شده ایم نامش ... بماند از ما قول گرفته اند نامش را نبریم و بگذاریم ناشناس بماند ...وارد روستا می شویم توسط دو نرده که دروازه ورودی روستا است مطلع می شویم که این روستا برای خود برو بیائی دارد و این رفت و آمد قابل کنترل است ...( سر زده وارد مشوید میکده حمام نیست ) از دیدن بانوئی که گونی به پشت دارد میتوان سخت کوشی مردمان را فهمید و در آن دور دست بشکه ای بر روی آتش نشان از همت و صرفه جوئی و زندگی سنتی مردمان دارد .
وجود حسینه ها و مساجد و امامزاده نشان از مذهبی بودن مردمانش دارد و رفتار سرد و نگاهشان نشان از نامهربانی من و امثال من که باعث شده رفتار آنان نیز با من تغییر کند ... گرچه رفتارهای گرم هم شاهدیم ...روستای واقع در دره ای زیبا و سر سبز و در کنار آن درختانی که به وقت محصول شاید بهشتی باشد کوچک ...
چه بسا با رعایت نکردن حجابمان ... پوشیدن لباسهایی نامناسب با رنگهای " جیغ " و یا شلوارک و شوخی های نا مناسب و دست درازی به باغات اطراف و آلوده کردن چشمه ها و هزاران رفتار نا مناسب باعث شده ایم تا کمی از ما برنجند و به رنج اند هنوز...
نمونه این رفتار را در روستای "دره مراد بیگ همدان" هم شاهدیم که با پارک خودروهایمان در صبح جمعه نه تنها آسایش بلکه آرامش و فضای زندگی را بر آنان تنگ کرده ایم و دلخوریشان از ما به جاست و هنوز هم به جاست
دوستان فرهنگ گردشگری را به لطافت میزبان هایمان توسعه دهیم تا مبادا محبت و عاطفه میزبانان را از خود دور کنیم
عکس : علی بیات
ادامه تصاویر در ادامه مطلب>>>>
برچسبها: مارین
ادامهمطلب
تنور خانه دود گرفته
برای عمر با برکتش دعا کنیم
نازکی نان لواشی که توسط کدبانو روی ساج پخته میشد نشان از دل نازکی کد بانو داشت و ما هم که از کنار تنور خانه رد می شدیم دلمون نبود که این دل نازک رو بشکنیم ... با تعارف گرم کد بانو و تنورخانه دود گرفته و اشارات مادری پیر و زیبا روی که در سن ۸۰-۹۰ از دختران "قنج " کرده امروزی بیشتر به دل می نشست وارد تنور خانه شدیم و قصدمان خریدن و خوردن نان نبود اما مگر می شد زیز خروارها عاطفه مادری و خواهری دست خالی بیرون آمد و چیزی نگرفت و نخورد ... هر دانه لواش که به دست میگرفتیم مثل عهد و پیمان های امروزی زودی می شکست و آنچه می ماند صفای مادر بزرگ بود و کوچکی و نا چیزی چون منی در مقابل این همه بزرگی و بزرگواری ...
اون بالا بالاها ...نزدیک خدا
و چه نزدیک بودند به خدا این مادر و دختر که در بالاترین نقطه روستا سکنی گزیده بودند و از بالا ناظر "ورجه وورجه" مردمان بودند و شاید هم آن مادر بزرگ دوست داشتنی در جوانی بالا رفته بود و حال در پیری توان پایین آمدن از کوچه های پر شیب را نداشت و باید" تاوان " این عشق و چون عقاب در اوج بودن را با حبس در بالای روستا می پرداخت ...
و چقدر از دل هایما رخت بسته اون همه عطرو بو و عشق
قرصی نان به من هدیه داد و وقتی خواستم در جبران این محبت آنرا با کاغذ پاره ای بنام پول جبران کنم از پذیرش آن خود داری کردند و فقط به قصد تعارف از ما دعوت کرده بودند ... به دختران گردشگری که آنجا بودند پیشنهاد دادم تا وارد تنورخانه شوند و ببینند که نان با چه عشق و عذابی پخته می شود و این نان ها با چه طعمی مادرانه ای به دستمان می رسد اما ظاهرا خانمها که دانشجو بودند از ترس اینکه مبادا عرق و اشک ریزی ناشی از دود - آرایش و فتو شاپشان به هم بریزد وارد نشدند ...
و بنازم به اونهمه عزم و همت که هنوز پا برجا بود و فعال
عکس : علی بیات
گزارش کامل به زودی
گزارش های جامانده :
تنگه سولک
صعود کرکسین و یخچال و ...
ایرانگردی : تکمیلی
و انتخابات سال ۹۲ و یادی از انتخابات سال ۸۸
برچسبها: پالنگان
سد اکباتان دهه ۹۰- اینروزها
سد اکباتان (شهناز) حدودا دهه ۸۰( باور کنید دو ساعت زمان برد تا این عکس رو از آرشیو بی نظمم پبدا کنم )
این درختان بسیار مقاوم در جریان آب سد جدید زیر آب رفتند و البته قیل از اون بریده و فروخته شدند !!! گر چه در تپه های اطراف سد درختانی کاشته شدند اما هیچوقت زیبائی نیافتند
گاهی که به دور و برمان نگاه میکنیم می بینیم که خیلی از نعمات رو نداریمنظیر کویر - جنگل و ... و در کنار اون خیلی هارو هم داریم از جمله هوای مطبوع - کوهستان زیبا- رودخانه های دائمی - چشمه ساره و دره های مصفا ... همه این نعمات از جائی نشات میگیرد که الوندش می نامیم و چه با شکوه است تماشای اینهمه زیبائی ...
دریاچه سد اکباتان از جمله این زیبائی هاست که با دوستان و در قالب دوچرخه سواری چند باری را در سال جاری در کنارش به خوشی گذرانده ایم و نوشیدن چای آتیشی را تجربه کرده ایم که در گذشته این زیبائی ها بیش از این بودو سایه سارهای درختان فضای لطیفی را فراهم می ساخت که با افزایش ارتفاع سد آنهمه درخت به زیر آب رفت و حال جز ساحلی خشک هیچ بر آن نمانده و جالب آنکه از گردشگری اطراف آن خبری نیست و این یعنی تخریب و زباله کمتر ... با ما همراه باشید تا تصاویری از سد و حاشیه آن در مقطع زمانی ۵ ساله شما را به گردشی دیجیتالی ببریم
ادامه تصاویر در ادامه مطلب>>>>
عکس : علی بیات
برچسبها: سد اکباتان
ادامهمطلب
جاده زیبا و خوش منظره را طی میکنیم تا به دوراهی میرسیم که تابلو " آبشار مارگون " روی آن نوشته و از جاده اصلی خارج میشویم و نتیجه این تغییر مسیر جاده ای شلوغ و پر فراز و نشیب است اما آنچه ما را آزار می دهد طبق معمول خودخواهی و خودپسندی ماست که به هر قیمت میخواهیم در ترافیک از خط برگشت خود را به مقصد برسانیم و این موضوع نه تنها باعث تشدید و قفل ترافیکی می شود بلکه بر تنش های انسانی آنهم در ایام خوش بهار می افزاید و در این بین شنیدن حرف های نامربوط امریست اجتناب ناپذیر ... هر کسی ماشین خود را در گوشه ای پارک کرده و بیخیال دیگران به سمت آبشار رفته آبشاری که مسیر پیاده رو آن باریک و سنگ فرش و پر ازدحام است و عده ای هم این وسط پر جنب و جوش و بعضا بی جنبه !!!
چشممان به آبشار نور میگیرد و نزدیک میرویم زیبائی اش بی مثال است و سرچشمه اش لایزال ...جز شکر و انگشت حیرت هیچ برایمان ندارد اینکه این حجم آب چگونه از دل صخره بیرون می آید همان سئوال بی پاسخ است ...با ما بیائید
آبشار مارگون نام آبشاری است که در درههای غرب شهرستان سپیدان قرار گرفته است. ارتفاع این آبشار به ۷۰ متر و عرض آن به ۱۰۰ متر میرسد. این آبشار در۴۸ کیلومتری شهر اردکان (فارس) و در روستای مارگون واقع شده است. آبشار مارگون یکی از بزرگترین و با شکوهترین آبشارهای ایران است که از نظر زیبائی، بزرگی و حجم آب خروجی با آبشار شوی خوزستان رقابت میکند. این آبشار در استان فارس و در کنار روستای مارگون قرار دارد. این روستا از توابع دهستان کمهر (Komehr) از شهرستان سپیدان (به مرکزیت اردکان) است. اردکان و مناطق اطراف آن به دلیل کوهستانی بودن و داشتن ارتفاعی بالای ۲۲۰۰ متر آب و هوائی سرد دارد و به گفته شاهدان عینی در مواقعی از زمستان در این آبشار قندیل هائی از یخ تشکیل میشود.
-
ادامه تصاویر در ادامه مطلب >>>
عکس : علی بیات
برچسبها: آبشار مارگون, ایرانگردی
ادامهمطلب
پریشان و نادم ... از گذشته ... از حال ... از آینده ...
روزی روزگاری پریشان بود ...آنگاه که خوشی همه جا را فرا گرفته بود و دستانش را برای قطره ای باران به آسمان دراز نمی کرد چرا که لطف خدا همیشه شامل حالش بود و مردمانی که در دورو برش بودند هم - شاکر بودند و ناظر زیبائی ها ...
گله داری میکردند و صفایش را با صفای درون خود ممزوج میکردند و قدرش را میدانستند و در کنارش می زیستند ...با هر نگاهی به آن لذت ماندگار میبردند و با فراقش ...با خاطراتش میزیستند ...
آن روزگاران تنگ نظر نبودیم و همه را برای خود نمیخواستیم بنام توسعه رودخانه هایمان را بن بست نمیکردیم و در مقابلش سد نمی ساختیم ... برقش را برای صادرات نمیخواستم و بنام گردشگری نابودش نمی ساختیم
آری اینجا دریاچه پریشان است و ای کاش هیچگاه وجود نداشت همانند بسیاری رودها که ندیدیم و از خشکیدنش نسوختیم و حتی بودنش را در اعصار قدیم باور نکردیم ...
اینجا دریاچه پریشان است ... نادم از خود ...از مردم زمانه ...از آنانکه با تصمیمی غلط تشنه لبش گذاشتند و بر زخمش نمک پاشیدند ... اینجا دریاچه پریشان است
پریشان در یک دهه قبل
پریشان سال ۹۱
دهه ۸۰
دهه۹۰
هیچ نگوئیم ...هیچ ننویسیم که دیگر نوشتن را اثری نیست ...گردو غبارش فریادیست برای نسل امروز که چگونه زنده زنده در آتش سوزاندیمش و پرندگان و چرندگانش را راندیم و حیاتش را به ممات تبدیل کردیم و چه هنر مندانه این کار را کردیم .
قصه قصه امروز و فردا نیست ...شاید دهه بعد در درون این دریاچه پروژه مسکن مهر را هم پیاده کردیم همانگونه که تپه ها و دامنه ها را نابود کردیم تا مسکن بسازیم ...کویر را برای نفت شکافتیم در حالی که منابع در دسترسمان را بهینه استفاده نکردیم ...جنگل ابرمان را برای خوشی عده ای خودی جاده کشیدیم و به هیزم تبدیلش خواهیم کرد و ...
قصه اینجا تمام نمیشود در همین بغل گوشمان در دیار الوند - همدان - شهری که اقلیمش در دنیا از بهترینهاست در بهترین نقطه شهرمان که تنها مامن ورزش و پیاده روی شده است بهترین باغات و زمین هایمان را تغییر کاربری دادیم تا بنام " شهر بازی " اما به کام بازار ... فروشگاههایی بسازیم که برای ورودش هم باید دو هزارتومانی پول داد ...و.... البته الا کلنگی هم در کنارش تا تعادل را به ظاهر حفظ نمائیم و با فروشگاههای شهرمان برابر کردیمش ... و مگر به راستی جا قحطی بود که باید همه امکانات را در همان بلوار اجرا کنیم ...
گنجنامه را قروشگاه " دی تو دی " ایرانی زدند تا برای پارکینگش هم دل کوهستان را هر روز بشکافیم و برای خودروها پارکینگ سازیم ... مبادا که گردشگران ناز پرورده به زحمت بیفتند ...
میدان میشانمان به یک زباله دانی تبدیل میشود اگر دل نسوزانیم ..
وای کاش کار بدینجا ختم شود ...تله سیژ به سمت ارسباران با احداث جاده ای همچنان در دست اجراست و در آن دور دورا عده ای در تکاپوی کسب مجوز احداث هتل در میدان میشان هستند ...
اینهم تصاویر روستای حیدره همدان و ساخت و سازش
جاده زیبا ی روستای حیدره را هم سری بزنید قدم به قدم باغ رستوران زده اند و برای پارکینگش هم اراضی را تسطیح کرده اند بماند که چه مشتری هایی هم دارد و چقدر دلسوز طبیعتند ... بالای روستای حیدره هم ساختمان سازی ادامه دارد و دامنه های الوندش را میشکافند همانند بالای سعیدیه ...
خب گریزی از اینها نیست ما که تصمیم گیرنده نیستیم و اصلا آنها که متولی و محافظ هستند باید پاسخگو باشند اما دلسوز که میتوانیم باشیم ... پس آقایان مواظب امضا هایتان باشید که به راحتی بر پای مجوزها ننشیند که عقوبت خوبی برای نسل های اینده مان ندارد...
عکس: علی بیات
پی نوشت : دوستان گرچه می دانم دیگر نوشتن بی اثر است اما درد دل ادم را سبک میکند شما هم با ما درد دل کنید
برچسبها: دریاچه پریشان, بالابر گنجنامه